سه‌شنبه, ژوئن 3, 2025
Home Blog Page 770

گفتگو با مولوی عبدالله پارسا در مورد بازداشت دو روحانی اهل سنت در سرباز

0

کمپین فعالین بلوچ- مولوی امان الله بلوچی فرزند حبیب الله و حافظ عبدالرحیم کوهی فرزند ابراهیم دو روحانی و فعال اهل سنت  هستند که در تاریخ 28 آبان توسط وزارت اطلاعات در شهرستان سرباز و ایرانشهر بازداشت شدند

 گفتگوی کوتاه ذیل با مولوی عبدالله پارسا مدرس حوزه علمیه منبع العلوم پادیگ در مورد بازداشت این دو روحانی جوان اهل سنت است که ماموران امنیتی برای بازداشت خود وی نیز به منزلش حمله کردند اما به علت عدم حضور نامبرده در محل بازداشت نشد.

کمپین فعالین بلوچ:  جناب مولوی پارسا ، این دو مولوی اهل سنت ، مولوی امان الله و حافظ عبدالرحیم چه زمان بازداشت شدند؟

مولوی عبدالله پارسا:  روز پنچ شنبه 28 آبان  مولوی امان الله که یکی از مدرسین فعال اهل سنت هست و در یکی از مکاتب منطقه کیشکور مشغول تدریس بودند وقت برگشت به منزل در پل سرباز توسط نیروها سپاه و اطلاعات با ضرب و شتم و درحالی که به وی دست بند و چشم بند می زنند بازداشت می شود، و در همین روز یکی دیگر از علمای اهل سنت بنام حافظ عبدالرحیم که برای کاری به ایرانشهر می رود در پمپ بنزین شهر ایرانشهر بازداشت می شود. 

کمپین فعالین بلوچ: لطفا اندکی بیشتر از فعالیت های این دو روحانی اهل سنت بگوید.

مولوی عبدالله پارسا:  حافظ عبدالرحیم بعد از فارغ التحصیلی از مدرسه منبع العلوم کوه ون، در یک مدرسه دینی در قصرقند مشغول تحصیل می شود، اما به علت مشکلات اقتصادی و بیماری فرزندش که فلج هست و او مجبور بود فرزندش را برای مداوا به تهران و مشهد ببرد و حقوق مدرسه کفاف نمی کرد اجبارا در کنار درس حوزوی به کار آزاد و گاهی به فروش سوخت تنها شغل مردم بی کار منطقه روی آورده بود و مولوی امان الله هم یکی از علمای اهل سنت بود همانطور که عرض کردم ایشان در منطقه کیشکور سرباز در روستای ککدان مشغول تدریس بودند، باید عرض کنم که مردم منطقه این دو روحانی را می شناسند و بنده را هم می شناسند که کار و فعالیت ما فرهنگی بوده است.

کمپین فعالین بلوچ: به چه اتهامی بازداشت شدند؟

مولوی عبدالله پارسا:  اتهام آنها مشخص نشده ولی از فحوای سخنان مسئولان پس از بازداشت این افراد که به طور ضمنی به این مساله اشاره کرده بودند این افراد را به همه ناامنی های سرباز در سالهای اخیر متهم کردند، اما شما مردم قضاوت کنید مگر چه ناامنی هایی هست و چند نفر باید دستگیر بشوند؟ هر کس را که از فعالان اهل سنت هست بازداشت می کنند و به یک سری اتهامات مشخص نسبت می دهند  قبلا مولوی نقشبندی به همراه فرزندش مولوی عبدالغفار و هم پرونده ای آنها را به اتهام ناامنی های سرباز بازداشت کردند! و چند سال در بازداشت و زیر شکنجه بودند حتی که اعتراف دیکته ای از آنها گرفته و در رسانه ها پخش کردند باز آنها آزاد شدند و در سال گذشته 30 جوان نصیراباد بازداشت شدند به اتهام ناامنی منطقه و یه تعداد را آزاد کردند حالا باز الان این دو روحانی اهل سنت را بازداشت کردند حالا معلوم نیست این ناامنی ها توسط مولوی نقشبندی و همراهان هست و یا جوانان نصیرآباد هست و یا این دو روحانی؟ مردم خودشان قضاوت کنند، مگر چقدر ناامنی هست که همه مردم سرباز باید بازداشت بشوند؟

کمپین فعالین بلوچ: چرا باید همچنین تهمتی به آنها بزنند؟

معلومه سپاه می خواهد منطقه را تحویل بگیرد اما وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی به دنبال این هستند که منطقه تحت تسلط آنها باشد و می گویند ما باید افراد دستگیر کنیم و جایزه بگیریم خودشان این امنی ها را ایجاد می کنند و باز افرادی را دستگیر می کنند تا به اربابان خود بگویند که هستیم که اجازه نا امنی نمیدهیم، حالا بعد از بازداشت این افراد در منطقه کهیری سرباز ناامنی شده این کار کی هست؟ در نیکشهر منطقه چانف ناامنی شده این کار کی بود؟ باز در خود سرباز سرکور مدعی شدند که ده بمب کار گذاشته را از کار انداختیم اینها را چه کسی انجام داده؟ وقتی نیروی های امنیتی مدعی میشوند من این بمب ها را پیدا کردم سپاه باهاش درگیر میشه تو حق نداری چرا این بمب ها را از اینجا بیرون می آوری این به چه معنی هست؟ چون خود سپاه این کار را کرده بود و میخواست سیاست های خودش را پیش ببرد.

کمپین فعالین بلوچ: شما این اتهامات را چطور می بینید؟

ابتدا عرض کنم بعد از بازداشت این دو روحانی روز جمعه برای دستگیری من امده بودند خانه من را محاصره کرده بودند، یکی از دوستانم گفت شما صبر کنید یک ریش سفید و کسی که با آنها رابطه داره او را پیدا کنیم و به وسیله او،  تو را با آنها روبرو می کنیم، بعد از دو روز جایی را مشخص کردند که بیا تا تو را با انها معرفی کردیم و شما به اتهاماتی که به تو وارد می کنند  جواب بده، من رفتم یکی از روئسای سپاه به نمایندگی از آقای ظریفی رئیس کل تیپ سلمان ایرانشهر آمده بود، این آقا به من گفت شما به همراه بقیه کسایی که متهم هستند و بازداشت نشدند چند تا بمب پیدا کنید،  ما در نتیجه هم شما را تامین می دهیم و هم مولوی امان الله و حافظ عبدالرحیم را همان لحظه آزاد می کنیم! من تعجب کردم که من آمده بودم تا رفع ابهام کنم و اگر اتهامی بر من وارد بشه جواب بدهم و رد کنم اما شما دارید من را به طور ضمنی بیشتر متهم می کنید؟! من اصلا نمی دانم بمب چیست! همه اهل منطقه می دانند و من را می شناسند من در منبع العلوم کوه ون مشغول تدریس بودم و اهل بمب و غیره نبودم و نیستم، این آقا به من گفت که آقای ظریفی به من گفته و از تهران زنگ زدند که اگر بمب می آوری که خوب در غیر این صورت الان برو بیرون (از کشور) که ما تو را تامین نمیدهیم و تو مجرم هستی، تعجب کردیم که این چه منطق و عقل هست، و چرا با مدرک ثابت نمی کنند که من مجرم هستم، ممکن است که افرادی خائن برای گرفتن مدال و خود شیرنی پیش اینها می روند و دروغ ها و اتهاماتی به افرادی می زنند که هیچ صحتی ندارد و قبول کنند یا خودشان غرض داشته باشند.

کمپین فعالین بلوچ: پس شما این اتهامات را رد می کنید؟

مولوی عبدالله پارسا: من همه این اتهامات را رد می کنم نه من و نه این عزیزانی که بازداشت شدند و همچنین افرادی که سر زبان ها هست و دارند آنها را متهم می کنند هیچ گونه ارتباطی با این ناامنی ها ندارند، و هیچ کاری نکردند و اگر در این مورد مدرک و ثبوتی دارند نشان بدهند، خود آقایی که به نمایندگی از آقای ظریفی با من صحبت می کرد قسم یاد کرد و گفت اینکه می گویند ده بمب در منطقه سرکور پیدا کردیم یک صحنه سازی هست، چرا وقتی یک بمب میتونه یک خودرو را منفجر کنه ده تا کار بگذارند؟! خودشون می گویند این کنترولی که برای این بمب ها استفاده میشه دویست میلیون قیمت آن هست حالا قیمت ده کنترل می شه دو میلیارد، اینها همه اتهامات بی اساس و خنده آور هستند.

و مشکلی که با بنده دارند و می خواهند من را بازداشت کنند و تحت فشار قرار بدهند اینکه که همانطور که میدانید اولین بار که سپاه در روستای پادیگ آمد و پایگاه زد آنهم با تصرف زمین های شخصی مردم، با مخالفت اهالی این روستا مواجه شدند، جایی که سپاه پایگاه زده بلندتر از خانه من است و طوری که حیاط خانه من کاملا در دید افراد هست و زن و بچه های من نمی تونند در حیاط بشینند چون این پایگاه و برجکی که درست کردن مزاحم هست من چند بار رفتم با آنها صحبت کردم با نرمی و گفتمان با آنها صحبت کردم اما توجه نکردند وقتی من چندین بار به پایگاه رفتم و اعتراض کردم، من را تهدید کردند و گفتند تو چه کاره هستی ما عبدالمالک را از هوا پایین آوردیم!

کمپین فعالین بلوچ: آیا خانواده با این بازداشت شدگان ملاقاتی داشتند و می دانند که فرزندانشان در کجا نگهداری می شوند و توسط چه ارگانی بازداشت شدند؟

مولوی عبدالله پارسا:  خانوده هیچ گونه اطلاعی از محل نگهداری آنها ندارند و هیچ گونه تماس و ملاقاتی با عزیزان خود نداشتند، هرچه خانواده مراجعه می کنند به نتیجه ای نمی رسند.

 کمپین فعالین بلوچ : با تشکر از اینکه وقت خودتان را در اختیار ما گذاشتید.

سوءاستفاده سپاه از فقر در سیستان و بلوچستان

0

کمپین فعالین بلوچ ــ یک نماینده زاهدان در مجلس شورای اسلامی از سپاه پاسداران خواست که فعالیت‌های خود را در استان سیستان و بلوچستان گسترش دهد و در کنار دولت به محرومیت‌زدایی این استان کمک کند. این در حالی است که فعالان بلوچ از سوء استفاده سپاه از فقر مردم منطقه خبر می‌دهند.

ناصر کاشانی، نماینده زاهدان در مجلس شورای اسلامی، در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر، جذب و استخدام نیروهای بومی از سوی نیروی انتظامی و سپاه پاسداران در استان سیستان و بلوچستان را مثبت ارزیابی کرد و گفت که استخدام رسمی این افراد تاثیر به‌سزایی در افزایش امنیت استان دارد.

به گفته کاشانی، سپاه در این منطقه کارهایی را انجام می‌دهد که وظیفه‌اش نیست و این اقدامات به رفع محرومیت این استان کمک می‌کند. او همچنین از دولت خواست که همراه با سپاه فعالیت کند تا مشکلات این استان زود‌تر حل شود.

این نماینده در حالی از فعالیت‌های سپاه پاسداران در استان دفاع می‌کند که بخشی از فعالان سیاسی و مدنی بلوچ، حضور سپاه در منطقه را تنش‌آفرین می‌دانند. کمپین فعالان بلوچ در مهر ۱۳۹۳با انتشار گزارشی، از سوءاستفاده سپاه پاسداران از فقر ساکنان بلوچستان خبر داد.

براساس این گزارش، سپاه پاسداران با تطمیع افراد فقیر در مناطق کم‌برخوردار این استان، آن‌ها را جذب و به سوریه اعزام می‌کند. فعالان کمیپن بلوچ به صورت مشخص از اعزام یک گروه ۲۵ نفره از جوانان شهر فنوچ در این استان به سوریه خبر داده بودند.

خبرگزاری‌های داخلی ایران یک ماه پیش از کشته شدن هفت سرباز سیستان و بلوچستانی در سوریه و خاکسپاری آن‌ها در شهرهای مختلف این استان خبر دادند.

بومی‌سازی امنیت، جذب نیروی سرکوب

آذر ۹۴، مدیرکل اطلاعات استان سیستان و بلوچستان از واگذاری امان‌نامه به ۶۰ نفر از «اشرار» در این استان خبر داد. پیش از این نیز استاندار این استان از دریافت امان‌نامه از سوی ۶۰ نفر دیگر در دو مرحله خبر داده بود.

همچنین فرمانده سپاه منطقه سیستان و بلوچستان از جذب ۲ هزار سرباز فراری این استان از سوی سپاه پاسداران خبر داد. براساس گزارش خبرگزاری‌ ایرنا، این افراد در بسیج سپاه زاهدان جذب شده و آموزش دیده‌اند. علیرضا عظیمی جاهد، فرمانده سپاه سیستان و بلوچستان، اردیبهشت ۹۱ گفته بود که این افراد می‌توانند کمک خوبی برای سپاه باشند.

به گفته او، این افراد که در پایگاه‌های مقاومت به کار گرفته می‌شوند، با توجه به‌شناختی که از منطقه دارند می‌توانند بهترین کمک برای سپاه در زمینه اطلاعاتی و عملیاتی باشند. او آمار دقیقی از تعداد افرادی که در این پروژه جذب سپاه پاسداران شده‌اند، نداد اما اعلام کرد که آنها در گروه‌های ۲۵۰ نفره آموزش می‌بینند.

علاوه بر این سپاه پاسدارن در طرحی که از آن به عنوان «طرح شهید شوشتری» نام برده می‌شود، مسلح کردن سران برخی از طوایف را در دستور کار قرار داده است. به گفته فرمانده سپاه سیستان و بلوچستان، سران این طوایف در شناسایی و جذب سربازان فراری به سپاه پاسداران کمک می‌کنند.

برخی از شخصیت‌های مذهبی این طرح را مخل امنیت استان دانسته بودند. همچنین تابستان ۹۴ دادستان زاهدان افزایش سلاح‌های گرم در این استان را موجب افزایش ناامنی دانست. فرمانده پلیس این استان نیز یک سال قبل از افزایش سلاح گرم در دست مردم انتقاد کرده و گفته بود که باید در اعطای سلاح به افراد تجدیدنظر کرد.

به گفته فرمانده سپاه سیستان و بلوچستان، مسلح کردن طوایف به منظور تامین امنیت مرز‌ها صورت می‌گیرد. تامین امنیت مرزهای ایران از سال ۱۳۸۸ به مدت پنج سال به سپاه پاسداران واگذار و سال گذشته نیز تمدید شد.

گوشه‌ای از رنجی که بلوچستان می‌برد

0

به اعتراف مسئولین جمهوری اسلامی  سیستان و بلوچستان از محروم‌ترین استان‌های کشور است و با بیش از ۶۰ درصد، بیش‌ترین جمعیت زیر خط فقر را در کشور دارد. وقتی صحبت از فقر در این استان می‌شود، نباید صرفا تصور خانواده‌ای را داشت که به عنوان مثال درآمد کافی برای زیست بهتر ندارد بلکه فقر در برخی از مناطقِ خصوصا روستایی بلوچستان ، به معنای فقر مطلق است. یعنی کسانی که از شدت فقر هیچ تصوری از برق و لامپ و یخچال و کولر ندارند. یعنی کودکانی که از ساقه درخت تغذیه می‌کنند و زنانی که هیچ غذایی جز نان و آب ندارند. یعنی مردمی که بعضا حتی شناسنامه هم ندارند تا بتوانند یارانه‌های چهل هزارتومانی دریافت کنند. معضل بی‌شناسنامه‌ها خود یک معضل بزرگ در بلوچستان است. در شهریور ۹۳ بود که یکی از نمایندگان استان سیستان و بلوچستان در مجلس شورای اسلامی اعلام کرد که بیش از چهار هزار ایرانی در آن استان شناسنامه ندارند و همین موجب شده است که افراد از حقوق قانونی خود محروم شود و در واقع مانند انسان‌های بدوی روزگار خود را بگذرانند.

بحران حاد مسکن

مسکن یکی از مسائل بحرانی، حاد و اصلی در استان سیستان و بلوچستان است. بر طبق آخرین سرشماری کشور که در سال ۹۰ انجام شد، مرکز آمار کشور اعلام کرد که ۷۵ هزار خانوار در کشور در زاغه، کپر و چادر زندگی می‌کنند و بلوچستان در کنار خوزستان و کرمان سه استانی هستند که بیش‌ترین جمعیت کپرنشین را دارند. طبق نتایج پژوهشی که وزارت راه و شهرسازی ایران هم انجام داده است، استان سیستان و بلوچستان رتبه نخست فقر مسکن را دارد. یعنی ۷۳ درصد خانوارهای این استان زیر خط فقر مسکن قرار دارند و امکان تامین یک مسکن مناسب را ندارند. خب طبیعی است که وقتی مسکن مناسب برای زندگی فراهم نباشد، کپر یا چادر گزینه گریزناپذیر برای داشتن یک سرپناه است، در حالیکه زندگی در کپر مخاطرات خاص خود را داراست. همین پارسال بود که ۱۷۰ کپرنشین در جیرفت کرمان گرفتار شعله‌های آتش شدند.

البته کپرنشینی را ناشی از شرایط خاص اقلیمی مناطق گرم جنوبی و جنوب شرقی و جزیی از فرهنگ زیست مردم محروم بلوچ هم می‌دانند که می‌تواند در مناطقی چون بلوچستان، هرم گرما را بگیرد و زیست روزمره را برای مردم آن ناحیه قابل تحمل کند. با این حال «علی ایرانمنش»، جامعه شناس، که در یک مصاحبه درباره کپرنشینان جنوب کرمان اظهارنظر کرده بود، درباره این‌که کپرنشینی یک فرهنگ است یا نشان محرومیت، این‌گونه گفت: «کپرنشینی به دلیل محرومیت‌ها و کمبودهای مردم در راستای استفاده از صالح در کنار شرایط خاص اقلیمی روی داده است، در واقع اگر این مردم از امکانات مطلوب برخوردار بودند امروز به کپرنشینی روی نمی‌آوردند… هر جامعه‌ای سعی می‌کند از امکانات در دسترس برای حل مشکل استفاده کند، شاید به مرور زمان استفاده از کپر برای مردم عادت شده باشد اما جزء رسوم و آداب مردم نیست.»

تحصیل در کپر

اگرچه سیستان و بلوچستان در صدر آمار بی‌سوادی دختران در کشور قرار دارد اما حتی کودکانی هم که تحصیل می‌کنند از وضعیت خوب آموزشی بی‌بهره هستند. خصوصا تحصیل دانش‌آموزان در کپر در هیچ منطق و توجیهی نمی‌گنجد. «سهیلا خارایی»، معلم یک دبستان کپری، می‌گوید: «دانش‌آموزان برای استفاده از سرویس بهداشتی در ساعت آموزشی باید به خانه‌های خود بروند و این کار در روند آموزش اختلال ایجاد می‌کند.» یکی دیگر از معلمان دبستان کپری نیز می‌گوید: «افزون بر گرمای زیاد ما برای نوشتن روی تخته سیاه باید خم شویم و چون نور کلاس کافی نیست دانش‌آموزان تخته را نمی‌بینند و آموزش دانش‌آموزان با توجه به این مشکلات خیلی سخت است… به ‌علت شدت گرما مجبوریم برای جلوگیری از گرمازدگی دانش‌آموزان، آن‌ها را زود‌تر تعطیل کنیم.»

در سیستان و بلوچستان و بنا به آمار سال قبل، به گفته خود مسئولین هنوز ۵۰ مدرسه کپری و ۸۰۰ مدرسه خشت و گلی وجود دارد. مدارسی که به مثابه یک تهدید دائمی برای جان دانش‌آموزان هستند. تحصیل در کپر با وجود منابع طبیعی گسترده در کشوری چون ایران، تنها ریشه در عدم کفایت سیستم سیاسی حاکم دارد و نگاهی کوتاه به تصاویر غم‌انگیز تحصیل کودکان بلوچ در کپر، خود شرحی کافی بر  این ناعدالتی آشکار است. «ایمان بازگیر» که یکی از دانش‌آموزان یک دبستان کپری است، درباره وضعیت تحصیل در کپر می‌گوید: «کلاس تاریک است و تخته سیاه و صفحات کتاب را واضح نمی‌بینیم. کلاسمان کوچک است و سرویس بهداشتی هم نداریم. زنگ ورزش اینجا معنی ندارد و کلاس و مدرسه حصار ندارد و حیوانات و حشرات وارد کلاس‌ها می‌شوند و جان ما را تهدید می‌کنند.»

زنانی که زیر زایمان جان می‌دهند

در اردیبهشت امسال بود که «مهدی طباطبایی»، معاون بهداشت دانشگاه علوم پزشکی زاهدان، از میزان بالای فقر آهن در زنان باردار سیستان و بلوچستان خبر داد و اعلام کرد که این میزان، دو برابر میانگین کشوری است و در واقع بیش از ۴۴ درصد زنان باردار این استان با «فقر آهن» روبه ‌رو هستند. آنطور که در سایت «پزشکان بدون مرز»آمده، کمبود آهن ناشی از عدم دسترسی به مواد غذایی مناسب است. دريافت ناكافي آهن نیز ساخت گلبول‌هاي قرمز را كاهش مي‌دهد که رسانای اکسیژن به بدن است. مواد غذايي مانند گوشت قرمز، مرغ، ماهي، جگر و تخم‌مرغ از موادی هستند که آهن فراوانی دارند اما بخش قابل توجهی از زنان سیستان و بلوچستان از خوان نعمت آن محروم هستند. طباطبایی همچنین از مرگ ۲۹ زن باردار در سیستان و بلوچستان در سال گذشته خبر داد و تصریح کرد که ۱۲ درصد مرگ و میر زنان باردار کشور در این استان رخ می‌دهد. به گفته او «سوء تغذیه، کم‌خونی، زایمان‌های مداوم، زایمان‌های سنتی در منزل و زایمان‌های بالای ۳۵ سال و زیر ۱۸ سال» مهم‌‌ترین علل مرگ و میر زنان باردار در سیستان و بلوچستان هستند.

حال که به بحث مرگ زنان باردار استان محروم سیستان و بلوچستان رسیدیم، شاید بیراه نباشد به مقاله جدید «عبدالستار دوشوکی»، فعال بلوچ، نیز اشاره کنیم که با تیتر «چرا هموطنان در مقابل رنج بلوچستان بی‌تفاوت هستند؟»، به یک تجربه تلخ شخصی در این زمینه پرداخته است. او در این یادداشت به زایمان ناکام زنی بلوچ به نام «خیرالنسا جدگال» اشاره می‌کند و می‌نویسد: «یک مادر ٢٣ ساله بلوچ بنام خیرالنساء جدگال برای وضع حمل به بیمارستان دولتی امام علی چابهار که سرویس پزشکی و پرستاری اسف‌بار آن زبان‌زد همه است منتقل می‌شود. در طی پروسه زایمان کادر پزشکی عجول که نمی‌خواستند با صبر و حوصله حرفه‌ای نوزاد را بدنیا بیاورند، با کشش و فشار بیش از حد سر نوزاد را از بدنش جدا می‌کنند و سپس با دستپاچگی برای جلوگیری از خونریزی و بیرون آوردن بدن نوزاد مرده، مادر نگون‌بخت را عمل می‌کنند که وی نیز هرگز بعد از عمل جراحی به هوش نیامد و جان باخت. بیمارستان درخواست یازده میلیون تومان هزینه درمان از خانواده عزادار می‌کند و تهدید می‌کند که جسد را بدون تحویل پول به خانواده نخواهد داد. خانواده نیز متقابلا تهدید می‌کنند که از مسئولان بیمارستان شکایت خواهند کرد. و بیمارستان نیز اصرار به دریافت ١١ میلیون تومان هزینه در قبال تحویل جسد می‌کند. بعد از چند روز با می‌انجیگری‌های مختلف بیمارستان تصمیم می‌گیرد تا جسد را تحویل دهد به شرط آنکه این موضوع رسانه‌ای نشود و خانواده نیز هیچ‌گونه شکایتی از مسئولان بیمارستان و یا پزشک و پرستار نکنند.»

بلوچستان ثروتمند، بلوچ‌های فقیر

این نکاتی که در بالا آمد، گوشه‌ای از رنجی‌ست که بر بلوچستان می‌رود. اگرچه تبعیض سیستماتیک مذهبی و نگاه امنیتی به مردم بلوچ خود عاملی سنگین در فلاکت بلوچستان است اما تحلیل دقیق و جامع از این که چرا بلوچستان در چنین اوضاعی دست و پا می‌زند خود نیاز به فرصت و مجالی مفصل دارد. اما با این حال شاید برای مخاطب جالب باشد که بداند بلوچستان برخلاف ظاهر، استانی فقیر نیست. بلوچستان ذخایر غنی از فلزات و معادن طلا و نقره و مس و منگنز و سرب و غیره دارد و حتی وجود منابع عظیم نفت و گاز در دریای عمان و در سواحل بلوچستان نیز مورد تایید مسئولین جمهوری اسلامی قرار گرفت. اما با این حال بخش‌های بزرگی از بلوچستان از نعمت گاز شهری بی‌بهره‌اند و بلوچستان کم‌ترین نرخ مشارکت اقتصادی در کشور را دارد.

حتی مدیران استانی جمهوری اسلامی عقب‌ماندگی سیستماتیک بلوچستان را می‌پذیرند و آن را ناشی از نگاه غلط مرکز به این استان می‌دانند. «محمود حسینی» که خود استاندار سیستان و بلوچستان در دوره اصلاحات بود، ضمن آن‌که بلوچستان را استانی برخوردار و ثروتمند می‌داند که موقعیت استراتژیک عالی دارد، علت اصلی عقب‌ماندگی این استان را نه ناشی از خشک‌سالی یا دوردست بودن که ناشی از تفکر مرکزمحور می‌داند. او در توضیح بیش‌تر می‌گوید: «عامل اصلی [عقب‌ماندگی] رویکرد برنامه‌ریزی و تفکر مدیریتی است که در برنامه‌های توسعه و نظام تدبیر (نظام مدیریت و برنامه‌ریزی) وجود داشته و بقایای آن همچنان تأثیرگذار است. علاوه بر این‌که فقدان یک ساز و کار ارتباطی و گفت‌و‌گوی ملی و بین‌منطقه‌ای در این میان تأثیر بسیاری داشته است. به عبارتی دیگر، مشکل اصلی یک فاصله معرفتی است که به تفاهم مدیریت با منطقه بازمی‌گردد.»

معضل بزرگی به نام “فاقدین شناسنامه” و “مشکوک التابعه” در سیستان و بلوچستان

0

کمپین فعالین بلوچ- در ایران شناسنامه تنها مدرک شناسایی رسمی است که تمامی مشخصات مهم در آن ثبت می‌شود اما با وجود اینکه این دفترچه کاغذی یکی از اصلی‌ترین نیازها برای زندگی و دریافت حقوق قانونی است اما هزاران نفر در سیستان و بلوچستان از داشتن این مدرک محروم هستند.

طی دهه‌های گذشته به دلایلی همچون نبود نمایندگی ثبت احوال در نقاط دور افتاده، دوری از مرکز شهرستان، نبود راه‌های دسترسی روستاها، بی‌سوادی و ناآگاهی از مزایای شناسنامه، زایمان در منزل یا بیابان، فقر و مشکلات دیگری از این دست موجب شد تا هزاران نفر در سیستان و بلوچستان این سند شناسایی قانونی و هویتی را نگیرند و حال در سالهای اخیر که خواسته اند به سند هویتی در واقع “شناسنامه” خود دست پیدا کنند از سوی مسئولان حکومتی با مشکلات زیاد و دیوارهای بتنی مواجه شده اند.

آنچه که در این مبحث به آن اشاره داریم بی شناسنامه بودن کسانی هستند که از مادر و پدر ایرانی و در ایران متولد شده اند و ایرانی هستند. کسانی که به عنوان اتباع مهاجر خارجی شناخته می شوند به هیچ وجه مورد اشاره نیستند و فقط کسانی که نسل اندر نسل در جغرافیای ایران بوده اند مورد بحث اند.

در این میان و فارغ از موضوع فاقدین شناسنامه مشکل حادتر و جدی تری در بلوچستان برای مردم بومی از سوی اداره ثبت احوال با دستور مقامات بالا ایجاد شده است که تحت عنوان “مشکوک التابعه” از آن یاد می شود.

این اصطلاح در واقع به بهانه حضور افغان ها در استان سیستان و بلوچستان و چه بسا ازدواج عده ای از آنها با برخی از خانواده های بومی و یا ثبت نکردن فوت برخی از افراد بومی که از دنیا رفته اند ایجاد شد و طی آن صد ها نفر از مردم بومی که برای کارهای سجلی به اداره ثبت احوال مراجعه می کردند شناسنامه های آنها ضبط و مصادره شده است. اما علیرغم اینکه از اواسط دهه هشتاد کلیه افغان ها با حکم دولتی و بالاجبار از بلوچستان اخراج شده و استان سیستان و بلوچستان جزو استان های ممنوعه برای افغان ها محسوب شد اما همچنان اداره ثبت احوال با بسیاری از مردم بومی به صورت “ظنی” به عنوان مشکوک التابعه برخورد می کند.

این افراد که به عنوان مشکوک التابعه معرفی می شوند هنگامی که برای تغییر عکس قدیمی شناسنامه، یا عکس دار کردن شناسنامه، یا گرفتن شناسنامه جدیدی برای یکی از اعضای خانواده و مواردی مثل این به ثبت احوال مراجعه می کردند صرفا بنا بر ظنی که برای مامور غیر بومی ثبت احوال نسبت به مراجعه کننده ایجاد می شد شناسنامه را ضبط می کرد و از مراجعه کننده می خواست که برای اثبات هویت خود ضمن آوردن اسناد هویتی کل اعضای خانواده، به اداره های مختلفی چون: شورای شهر یا روستا، وزارت اطلاعات، وزارت دادگستری ، پلیس و  ارگان های تابعه مراجعه کند، اگر همه این مراحل طی میشد باز هم از وی خواسته می شد که برای اثبات نسب خود پروسه پر دردسر و هزینه بردار ازمایش دی ان ای را انجام دهد. همین مساله باعث می شد که روستائیان فقیر بلوچی که توانایی پرداخت هزینه ها را نداشتند و نمی توانستند برای آزمایش دی ان ای خود و فرزندانشان به تهران سفر کنند و اقامت چند روزه ای در مرکز کشور داشته باشند و چند میلیون تومان خرج کنند، عملا نتوانند موضوع سجل خود یا خانواده خود را پیگیری کرده و بدون شناسنامه باقی مانده اند.

حتی خود مسئولان هم به این موضوع پی بردند و رئیس کل سازمان ثبت احوال کشور که برای پیگیری از شکایت صدها نفری که با مشکل سجلی مواجه شده بودند به بلوچستان سفر کرده بود نیز به این مساله تاکید کرد که باید زمینه آزمایش دی ان ای در زاهدان فراهم شود اما علیرغم اینکه تلاش شده این موضوع در زاهدان فراهم شود ولی بخاطر نبود بسیاری از دستگاه ها و ضعف هایی که در این بخش وجود دارد باز هم همان آش و همان کاسه است و مشکل فاقدین شناسنامه و افراد مشکوک التابعه حل نشده است.

 

آمار افراد بدون شناسنامه متفاوت است

 

در مورد افراد فاقد شناسنامه هیچ آمار مشخص، دقیق و درستی ارائه نشده است و با در کنار هم گذاشتن آمارهایی برخی از مسئولان استانداری ، ثبت احوال و نمایندگان مجلس به این موضوع پی می بریم.

شهریور 1393 یعقوب جدگال نماینده مردم چابهار در مجلس شورای اسلامی آمار فاقدین شناسنامه را بیش از 4 هزار و 500 نفر عنوان کرده بود. جدگال گفت:” که افرادی حتی با گذشت 50 سال از عمر خود و داشتن زن و بچه ونوه مدرکی دال بر ایرانی بودن خود ندارند”

اردیبهشت ماه سال گذشته رضا راحت دهمرده مديركل ثبت و احوال سيستان و بلوچستان آمار فاقدین شناسنامه ای که “تعیین تکلیف” شده اند را 14 هزار نفر عنوان کرد که آمار بسیار بزرگی است.

وی گفت: “از سال 74 تاكنون 14 هزار پرونده فاقد شناسنامه و مشكوك تابعين در شوراي تامين سيستان و بلوچستان تعيين تكليف شده است.” http://goo.gl/68sFMb

راحت دهمرده مديركل ثبت و احوال سيستان و بلوچستان 7 ماه بعد از اینکه آمار تعیین تکلیف 14 هزار نفری فاقدین شناسنامه را ارائه کرده بود در آذر ماه سال گذشته -93- این بار آمار 3 هزار نفری ارائه کرده و گفت: در استان به دلیل وجود اتباع بیگانه بیش از 3 هزار متقاضی فاقد شناسنامه داریم.

وی بیان کرد: “سال گذشته 4 هزار نفر فاقد شناسنامه بودند که 700 پرونده تعیین تکلیف شده است و سایر پرونده ها در دست بررسی است.” http://goo.gl/1TWVZw

علی اصغر جمشید نژاد معاون سیاسی اجتماعی استاندار سیستان و بلوچستانآذر ماه امسال این آمار را 5650 نفر عنوان کرده و گفت: “از تعداد 5650 نفر فاقد شناسنامه تاکنون بیش از 1000 نفر تعیین تکلیف شده‌اند.”   http://goo.gl/OOIbq9

اردیبهشت 93 نخعی مدیر کل آموزش و پرورش از ثبت‌نام بیش از 1000 کودک فاقد شناسنامه در مدارس سیستان و بلوچستان خبر داد. http://goo.gl/nFYvO7

بیست و سوم آذر ماه امسال -94- مدیر کل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان از ثبت نام 4 هزار نفری از کودکان فاقد شناسنامه که از طریق مراجعه به ارگان های اداره اتباع وزارت کشور و دادگستری برگه هویتی دریافت کرده اند خبر داد. یعنی در ظرف حدودا یک سال آمار ثبت نام را سه برابر بیشتر از سال قبل اعلام کردند.

اگر فقط همین آمار 4000 نفری کودکان فاقد شناسنامه ثبت نام شده در آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان را حساب کنیم؛ با احتساب جمعیت متوسط 4 نفری خانواده آنها، 16 هزار نفر بدون شناسنامه خواهیم داشت ضمن اینکه این افراد کسانی هستند که توانسته اند ثبت نام کنند و افراد زیاد دیگری هستند که تا کنون نتوانسته اند ثبت نام کنند.  http://goo.gl/6EqWHR

به همین شکل آمار مدیر کل ثبت احوال را نباید از یاد ببریم که گفته اند از سال 74 تا کنون هر سال 1000 پرونده فاقدین شناسنامه و مشکوک التابعه را در سیستان و بلوچستان یعنی 14 هزار نفر را تعیین تکلیف کرده ایم.

یعنی در خوشبینانه ترین حالت بیش از 14 هزار نفر در استان سیستان و بلوچستان از سال 74 تا کنون درگیر مسائل سجلی از نوع مشکوک التابعه و یا فاقدین شناسنامه بوده اند.

ضمن اینکه نباید از یاد برد که نماینده چابهار آمار 4500 نفری که ارائه کرده اند فقط مختص “فاقدین شناسنامه” است. و به موضوع و مشکل افراد مشکوک التابعه که به مراتب حاد تر و پیچیده تر بوده است رسیدگی نشده است در حالی که عمدتا شکایت های مردم مربوط به کسانی است که دولت آنها را به طور ظنی مشکوک التابعه قلمداد کرده و سجل هویتی آنها را توقیف کرده است.

 

وضعیت زندگی بی شناسنامه ها در سیستان و بلوچستان

 

افراد بدون شناسنامه که اکثر آنها در مناطق محروم چون روستاهای نیکشهر، سرباز و دشتیاری در جنوب سیستان و بلوچستان زندگی می‌کنند از کلیه حق و حقوق قانونی خود محروم اند از جمله تحصیل، بیمه، دریافت یارانه، حساب بانکی، دریافت گواهینامه و دریافت سوخت در زمستان، دریافت انشعاب آب، برق، تلفن ، ثبت ازدواج، ثبت طلاق، پیگیری شکایات، ثبت تولد و فوت فرزند و حتی از زایمان طبیعی در بیمارستان هم محروم هستند. یعنی برخی از آنها همانند انسان های ما قبل تاریخ زندگی می کنند!

علاوه بر این، افراد بدون شناسنامه نمی توانند سفر کنند و حتی نمی توانند از روستای خود خارج شده و به شهر بروند؛ چرا که استان سیستان و بلوچستان ضمن اینکه به طور امنیتی اداره می شود و ارگان های مختلف انتظامی و نظامی در آن وجود دارد بخاطر هم مرز بودن با دو کشور پاکستان و افغانستان و تردد برخی از مهاجران افغان و پاکستانی در این استان هنگامی که با ایست و بازرسی مواجه شوند فورا بازداشت شده و به عنوان یک فرد خارجی از کشور اخراج می شوند که خود این مساله مشکلاتی به مراتب بیشتر را برای آنها رقم می زند به همین خاطر این خانواده ها مجبور اند با وجود مشکلات عدیده اما از روستای محل سکونت خود خارج نشوند. -این سخنان برای کسانی که در بلوچستان هستند به خوبی قابل درک و فهم است و نمونه های زیادی از آن را مشاهده کرده اند-

در این میان کودکانی که به دلایل عمده نظیر فقر فرهنگی، فقر اقتصادی و نداشتن اسناد هویتی از تحصیل بازمانده‌اند و نمی‌توانند از آموزش و پرورش رسمی کشور بهره مند شوند به ناچار تن به کار می‌دهند و از همین رو به کودکان کار در شهرها نام گرفته اند.

 

پیگیری مسئولان ضعیف است و توجیه پذیر نیست

 

شهریور ماه 93 ناظم اردکانی رئیس کل سازمان ثبت احوال کشور در سفری که برای بررسی فاقدین شناسنامه به بلوچستان داشت گفت: “با تمهیدات انجام شده و همکاری خوب مسوولان و مردم محلی تا پایان سال جاری مشکل تمامی پرونده های فاقدین شناسنامه در سیستان و بلوچستان تعیین تکلیف و این معضل بزرگ برای همیشه مرتفع خواهد شد.” اما با وجود گذشت یک سال ، بنابر آمارهای موجود این مشکل گر چه فقط مربوط به “فاقدین شناسنامه” است و مشکوک التابعین را در بر نمی گیرد اما کماکان با قوت خود باقی است.

چرا که در خوشبینانه ترین حالت و با در نظر گرفتن آمار رسمی علی اصغر جمشید نژاد معاون سیاسی امنیتی استاندار سیستان و بلوچستان همچنان بیش از 4500 نفر فاقد شناسنامه وجود دارد. این در حالی است که بنابر گفته ای رئیس کل ثبت احوال باید تا پایان سال 93 کلیه این افراد تعیین تکلیف شده و مشکلشان حل می شد.

از سوی دیگر نیروی انتظامی و ارگان های تابعه پاسخگو نیستند چرا که بنابر گفته یعقوب جدگال نماینده مردم چابهار: “تعداد زیادی از افراد با گذشت بیش از هشت سال نتوانستند پاسخ استعلام نیروی انتظامی را بگیرند.”

و این فقط پاسخ نیروی انتظامی است، در کنار آن وزارت اطلاعات، دادگستری، خود اداره ثبت احوال و آزمایش دی ان ای هم هست.

خبرگزاری مهر طی گزارشی که در همین زمینه تهیه کرده است نوشته:

“آزمایش دی.ان.ای که مستلزم به جان خریدن رنج سفر بسیاری از متقاضیان دریافت شناسنامه به تهران است به دلیل هزینه‌های گزاف به کابوسی برای روستائیان و افراد کم بضاعت تبدیل شده که خود مانعی بر سر راه افراد فاقد شناسنامه است.

به گفته بسیاری از فاقدین شناسنامه هر چند که امکان این آزمایش در مرکز استان فراهم شده اما به دلیل کمبود مواد آزمایشگاهی در اداره پزشکی قانونی و تعداد اندک آزمایشات انجام شده هنوز هم بسیاری از افراد به ناچار باید هزینه های سفر به پایتخت را به جان بخرند.

عبدالباسط مبارکی از جمله فاقدین شناسنامه‌ای است که در این رابطه به خبرنگار مهر گفت: بر اساس قانون، انجام آزمایش دی.ان.ای تنها در صورت لزوم پیش‌بینی شده است اما پلیس اطلاعات و امنیت نیروی انتظامی این امر را برای تمامی مراجعه کنندگان الزامی می داند.

وی اظهار داشت: انجام این آزمایش تنها برای افراد مشکوک‌التابعه پیش‌بینی شده و تعریف اشخاص مشکوک در ماده 45 قانون ثبت‌احوال به روشنی مشخص است اما با وجود برخورداری بسیاری از افراد فاقد شناسنامه از پدر شناسنامه‌دار اما نیروی انتظامی آنها را در زمره مشکوک‌التابعه قرار می‌دهد.

وی ادامه داد: با وجود تحقیقات توسط نیروی انتظامی و تایید اولیه از سوی پاسگاه‌های انتظامی محلی و معرفی دو گواه معتبر و ارائه گواهینامه محضری در تایید هویت متقاضیان اما باز هم آزمایش دی.ان.ای الزامی است و هزینه‌های این آزمایش بسیاری از روستائیان را از ادامه روند کار بازداشته است.

الزام برای گرفتن آزمایش دی ان ای بر خلاف سخنان رئیس کل ثبت احوال است. نظام اردکانی در همین زمینه می گوید: “وقتی شورای تامین یک شهرستان با همکاری شوراها، دهیاران و معتمدان محلی هویت ایرانی بودن یک فاقد شناسنامه را تایید کنند دیگر نیازی نیست او را برای گرفتن آزمایش دی ان ای که هزینه و زمان زیادی را می برد، معرفی کرد.”

از این رو بسیاری از مراجعه کنندگان برای امورات سجلی خود در سیستان و بلوچستان معتقد اند که اداره ثبت احوال نگاه امنیتی به بلوچ ها دارد و عامدانه یک پروسه بسیار دشوار را بر گردن کلیه فاقدین شناسنامه و مشکوک التابعه قرار داده تا از این طریق بسیاری از این افراد را از ادامه رسیدگی به مشکل شناسنامه ای خود دلسرد کند.

حبیب الله سربازی

1 دی 1394

روستاییانی بلوچی که رئیس‌جمهور را نمی‌شناسند

0

اینجا نه برق هست نه آب ؛ اینجا نه از مسئولی خبری می‌شود و نه حتی از آنتن موبایل و سیگنال‌ رادیو و تلویزیون؛ اینجا نه اخبار معنایی دارد و نه سیاست؛ زندگی در اینجا سال‌ها است به حاشیه رفته است.

خبرگزاری تسنیم نوشت: تصور پا گذاشتن به نقطه‌ای آن قدر دور افتاده که حتی کودکانش در تمام عمر، «جعبه جادویی تلویزیون» را به چشم ندیده‌اند و حس فشردن کلید برق و روشن شدن فضای تاریک، برایشان باورنکردنی است، آن قدر غیرقابل باور هست که پیه ۲۰۰۰ کیلومتر سفر را به تن بمالی و تمام سختی و ناامنی رسیدن به این نقطه را به جان بخری؛ غیرقابل باور است مجسم کردن زندگی مردمانی که هیچ تصوری از زندگی امروز و مظاهر بَدَوی آن هم ندارند؛ از تلویزیون و تلفن و برق و اخبار و جنجال‌های سیاسی و فوتبالی تا تغذیه و بهداشت و حتی سرپناهی امن؛ آنقدر غیرقابل باور که حس ماجراجویت را زنده می‌کند و وقتی پا به این سفر می‌گذاری، می‌توانی حس عجیب کریستف کلمب در کشف نقطه‌ای ناشناخته روی این کره خاکی را بعد از قرن‌ها در وجودت حس کنی…

از تهران به چابهار؛ از چابهار به نیک شهر؛ از نیک شهر به بنت و از بنت به «تُتان»؛ از اینجا به بعد هم دیگر نه جاده‌ای هست و نه نقشه‌ای؛ تا چشم کار می‌کند کوه است و صخره و سنگ و درختچه‌هایی که از لابه لای صخره‌ها، سر بر آورده و در کنار رودخانه بزرگ و نیمه خشک «هاکان»، بیابان نشین شده‌اند…

روستای پوقومزی آخرین روستایی است که می‌توان ته مانده‌های زندگی هزاره سوم را در آن دید و از اینجا به بعد باید قید تمام امکانات اولیه را زد؛ از امواج موبایل و دسترسی به تلفن تا برق و آب و حتی فرکانس رادیو و تلویزیون؛ زندگی در این نقطه از دنیا، یعنی زندگی به سبک ده‌ها سال پیش.

با یکی از اهالی و چند راه بلد، همراه می‌شویم؛ مسیر، آن قدر صعب العبور است که تنها تویوتای دو کابین، از پس عبور از سنگ و چاله‌هایش بر می‌آید… تنه آهنی و زنگ زده تویوتا، به آرامی‌کش و قوسی به خودش می‌دهد و کج و معوج و با احتیاط، یکی یکی، سنگ و کلوخ و چاله و تپه‌های سنگی و خاکی را رد می‌کند؛ در میان سکوت وهم آور کوهستان، صدای قژقژ فنرهای ژاپنی و تق تقِ به هم کوبیده شدن لوله‌های فلزی کلاشینکف‌های روسی  داخل کابین، بد جوری توی دلت را خالی می‌کند؛ پسر جوانی که لباس بلوچی آبی به تن کرده، دستش را روی قنداق کلاشینکف روسی‌اش می‌گذارد و می‌گوید «اینجا امنه؛ مشکلی نیست» ولی لحن کلامش، طپش قلبت را بیشتر می‌کند.

راه بلد میانسال که منطقه را مثل کف دست می‌شناسد شروع می‌کند به شمردن روستاهای این منطقه؛  روستاهایی که نه برق دارند، نه آب و نه حتی پای امواج رادیو، تلویزیون و یا موبایل به آنجا رسیده؛ روستاهایی که ساکنانشان در محرومیت و فقر کامل به سر می‌برند… کج دار و مریض نام چند روستا را از میان لهجه غلیظ بلوچی راه بلدمان متوجه می‌شوم و یادداشت می‌کنم؛ روستای گورجه تک، تخت پشت، کُناردر، ریکو، زیبدوک، سرگِل، براگان، میرعبدالله، سیرکی، گزم آهو و …؛ می‌گوید اینها نه برق دارند و نه آب.

زیر بار بردنمان به روستای گزم آهو، سیرکی و میرعبدالله نمی‌رود؛ می‌گوید:

–  اینها را نمی‌شود رفت…

– چرا؟

– نه اینکه نمی‌شود؛ با ماشین راه نداره.

– حتی با این؟ (به تویوتا اشاره می‌کنم)

– نه اصلا راه دسترسی ندارن؛ اگر می‌خواید باید چند ساعتی پیاده بریم.

– خب باشد می‌رویم.

– نه امروز نمی‌شود؛ به تاریکی می‌خوریم.

کلاشینکف روسی‌اش را توی دست جا به جا می‌کند و فرمان تویوتا را به سمت روستای کُناردر می‌چرخاند؛ روستایی در مجاورت رودخانه سدیچ و درست در نقطه‌ای مقابل کوه عظیم میخان در مرز سیستان و بلوچستان و هرمزگان؛ روستایی به غایت محروم، با ۵۰-۴۰ خانواری که علی رغم وجود چند آلونک ویرانه سیمانی، هنوز کپرنشین مانده‌اند…

تویوتا با صدای بلندی در میان کپرها ترمز می‌کند؛ لاستیک‌های پهن ژاپنی، چند متری روی خاک‌ها کشیده می‌شود و حسابی گرد و خاک می‌کنند؛ گرد و خاک که فروکش می‌کند چهره آفتاب سوخته مردها، پوست چروکیده زن‌ها و پاهای برهنه کودکانی که تویوتا را دوره کرده اند، شوکه مان می‌کند؛ مردمانی که چهره‌هایشان از شدت خشونت طبیعت منطقه و سوءتغذیه شدید و محرومیت، لاغر، چروکیده و زرد شده و در اثر آفتاب سوزان، کاملا سوخته است.

نمی‌دانم به خاطر لباس‌های غیر بلوچی‌مان است که ما را با مسئولین اشتباه گرفته اند یا به دلیل هیکل‌های گوشتی‌مان؛ خلاصه دوره مان کرده اند و با زبان بلوچی محلی، از مشکلاتشان می‌گویند؛ هر کسی چیزی می‌گوید و در این میان تنها کودکانی که تا به حال غریبه‌ای را با این شکل و شمایل ندیده‌اند، مات و مبهوت نگاهمان می‌کنند؛ راه بلد میانسال، ما را به داخل کپر نوسازی می‌کشاند؛ کپر عروس و دامادی است که چند روز پیش ازدواج کرده اند؛ کپر «یکشنبه و همسرش»؛ اسم همسرش را نمی‌گوید؛ می‌گویند بلوچ عادت ندارد نام همسرش را پیش غریبه‌ها ببرد…

عزیز تنها جوانی است که فارسی را سلیس صحبت می‌کند؛ از وضعیت زندگی اهالی می‌پرسم و می‌گوید: «از دستاوردهای جمهوری اسلامی، تنها ۴۵ هزار تومانی است که نصیب برخی‌ها می شود و بعضی از اهالی هم از آن محرومند و گرنه از بقیه امکانات محروم مانده‌ایم؛ نه آب شربی داریم و نه برق و امکاناتی برای درمان؛ خداکند که شما برای ما کاری کنید که پیش امام خمینی و رهبری و شهدا شرمنده نباشید» با دست به زن چروکیده‌ای اشاره می‌کند که کودک حدوداً یک ساله‌ای را در آغوش گرفته و می‌گوید: «این بچه دستش امروز سوخته؛ خودتان ببینید؛ ولی ما کاری نمی‌توانیم بکنیم؛ نه دکتری هست نه دارویی»…  سراغ کودک می‌روم؛ دستش بدجوری سوخته و پوست نازک دستش حسابی تاول زده و ور آمده؛ آنقدر شدید گریه می‌کند که هر از گاهی نفسش بند می‌آید…

– مگه بیمه روستایی نیستید؟

– (تلخ می‌خندد) اینها حتی شناسنامه هم ندارن چه برسه به بیمه؛ اینها یارانه هم نمی‌گیرن…

– خب تا نزدیک ترین بیمارستان چقدر فاصله داریم؟

– تا تُتان ۴۰ کیلومتر راهه؛ اونجا هم همیشه دکتر نیست؛ اگر هم باشه ماشینی نداریم که تا اونجا بریم؛ اونجا هم فقط یه بهداریه؛ بیمارستان توی بنته که ۱۰۰ کیلومتر با اینجا فاصله داره…

پدرش، محمد یک ساله را بغل می‌گیرد و شیشه شیر کبره بسته‌ای را که سرش کنده شده، در دهان محمد یک ساله می‌گذارد تا آرام شود؛ شروع می‌کند به صحبت؛ لهجه‌اش بلوچی است و بیشتر از آنکه لب‌هایش تکان بخورد، دست‌هایش تکان می‌خورد تا با ایما و اشاره منظورش را برساند؛ چشم‌هایش نشئه است و با همان حال نشئگی به شیشه شیر کبره بسته محمد اشاره می‌کند و می‌گوید:

–  توی این ۸ ماه فقط چای خورده.

متعجب نگاهش می‌کنم

– مادرش رو ببین؛ شیر داره که به این بچه بده؟! خشکه خشکه؛ – و با دست به مادر محمد اشاره می‌کند که از سوتغذیه رنگش زرد زرد شده و لباس بلند و گشاد بلوچی‌اش به تنش زار می‌زند؛ محمد گریه می‌کند و با چشم‌های کم رمقش، رد شیشه شیری که در دست پدرش و با ایما و اشاره‌هایش تکان تکان می‌خورد را دنبال می‌کند و برای رساندن دهانش به شیشه شیر کبره بسته تقلا می‌کند- ما هم که پول نداریم براش شیر بخریم؛ مجبوریم که با چای، سیرش کنیم.

عزیز وسط حرف‌هایش می‌پرد و می‌گوید: این وضع همه اهالی اینجا است و با دست به پسربچه ۶-۵ ساله‌ای اشاره می‌کند که در حال خوردن ساقه درخت است…

از درآمد اهالی می‌پرسم و مادر محمد با لهجه غلیظش کلماتی را می‌گوید و عزیز ترجمه می‌کند:

– می‌گه تنها درآمدشون حصیر بافیه؛ توی یه ماه هرچی حصیر می‌بافن می‌فروشن و یه کیسه آرد می‌خرن.

راه بلد، لب‌هایش را به گوشم نزدیک می‌کند و می‌گوید: تمام غذای این‌ها نونه و خرما و شیر بز؛ اگه حیونی هم در حال تلف شدن باشه حلالش می‌کنن و گوشتش رو همون روز می‌خورن؛ متعجب نگاهش می‌کنم و می‌گم همون روز؟ سر تکان می‌دهد و با لهجه غلیظ بلوچی، به زن میانسالی که کنار عزیز ایستاده چیزی می‌گوید. عزیز دست ما را می‌گیرد و به همراه زن میانسال به سمت چند تکه چوبی که توی زمین کاشته شده و دورش حصیری کشیده شده می‌برد؛ زن میانسال که تقریباً هیچ کدام از کلماتش برایمان مفهوم نیست، قسمتی از حصیر را کنار می‌زند و دبه‌های آب را نشانمان می‌دهد و با ایما و اشاره به ما می‌فهماند که این محوطه، یخچال اهالی «کنار در» است و دبه‌های آب را برای خنک شدن اینجا می‌گذارند؛ یخچالی کاملاً اولیه و بدوی…

محرومیت اهالی این روستا و زندگی بدوی آن‌ها چنان تحت تاثیرمان قرار داده که باورش امکان پذیر نیست؛ زندگی به سبک و روش صدها سال پیش در گوشه‌ای از ایران خودمان؛ زندگی عجیبی که رسانه‌ها و اخبار هیچ جایی در آن ندارند و امواج رادیو و تلویزیون و موبایل و یا هر وسیله ارتباطی دیگری راه به آنجا نیافته و زندگی اهالی این خطه را در عین سختی، کاملاً ایزوله کرده است؛ آنقدر ایزوله که برخی از اهالی، حتی نام رئیس جمهور فعلی و روسای جمهور قبل را هم نمی‌دانند و تنها نام احمدی نژاد را به واسطه یارانه‌ای که زندگی‌شان را متحول کرده، شنیده‌اند…

اما فارغ از تمام محرومیت‌های زندگی اهالی این روستا، چگونگی تهیه آب آشامیدنی اهالی روستا نیز دیدنی بود؛ آنجا که زنان و دختران این روستا هر روز مجبور بودند ۶-۵ نوبت، نزدیک به ۳۰ دقیقه راه را پیاده تا رسیدن به چشمه‌ای که در نزدیک رودخانه قرار داشت طی کنند و در هر نوبت، قابلمه یا دبه‌ای را از آب پر کرده و تا روستا به دوش بکشند.

اقامت چند ساعته در میان این روستا و در شرایط آب و هوایی و گرم این منطقه، آنقدر دردآور است که تصور قرار گرفتن به جای اهالی این روستا را غیر قابل درک می‌کند؛ غیرقابل درک و تحمل نه از باب محرومیت‌های صرف این روستا، بلکه بابت احساسی که مثل خوره، به جان این اهالی افتاده و حس ناخوشایندی فراموش شدن را در وجودشان پررنگ و امید به بهبود شرایط را در دل‌های خسته‌شان کمرنگ‌ کرده است.

تابلوهای بلوار “بلوچستان” زاهدان، دیگر وجود ندارند!

0

در سایه سکوت مسئولان استان سیستان و بلوچستان تندروها این بار در زاهدان مرکز بلوچستان اقدام به کندن تابلوهایی کردن که پس از سالها با درخواست مردم بومی بلوچ توسط شهرداری به نام “بلوچستان” نام گذاری شده بود.

به گزارش کمپین فعالین بلوچ از حدود چهارسال قبل خیابانی در امتداد میدان دکتر حسابی تا محله مهرشهر زاهدان به نام “بلوار بلوچستان” نام گذاری شد.

این بلوار پس از آنکه تابلوهایش نصب گردید توسط “افرادی ناشناس” رنگ پاشی شده و اسم “بلوچستان” از آن پاک شد. این در حالی است که بخاطر نبود کوچه در امتداد میدان حسابی تا مهرشهر فقط دو تابلو در ابتدا و انتهای بلوار نصب شده بود.

مدتی پس از آنکه تابلوها رنگ پاشی شد در سایه سکوت مسئولان این بار “تندروها” تابلو های رنگ پاشی شده را نیز تحمل نکرده و هر دو تابلویی که به صورت قانونی توسط شهرداری نصب شده بودند شبانه از بلوار کنده شده و خود تابلوها نیز ناپدید شده اند.

این موضوع از آنجا اهمیت بیشتری پیدا می کند که هیچ کس از مسئولان نسبت به این اقدام عکس العمل نشان نداند و شهرداری نیز در مدت 5 ماهی که از این ماجرا گذشته سکوت کرده است.

زاهدان یکی از شهرهای بلوچستان و مرکز استان سیستان و بلوچستان است که  اکثریت جمعیت آن را بلوچها تشکیل می دهند.

این اولین ماجرا از این دست نیست خیابان دیگری که از سالیان قدیم در زاهدان به نام “مولوی عبدالعزیز” نامگذاری شده است، در چندین مورد تابلوهایش شکسته شده و یا روی نام “عبدالعزیز” رنگ پاشی شده و این نام حذف شده است.

مولوی عبدالعزیز ملازاده بانی دارالعلوم مکی و امام جمعه پیشین و پر نفوذ اهل سنت زاهدان بود.

همچنین مردادماه امسال گزارش دیگری از ایرانشهر که در مرکز بلوچستان قرار دارد منتشر شد که بنابر آن، دو روز پس از نام گزاری خیابان کمربندی این شهر به نام “عمر فاروق اعظم” تابلوها توسط افراد “ناشناس” به صورت عامدانه  کنده شد و جا به جا شده اند.

شهرداری ایرانشهر تا کنون نسبت به این گزارش هیچ واکنشی نشان نداده اند.

پیشتر نیز خبرها و گزارشهایی از حذف عامدانه نام “بلوچستان” از سر برگ برخی از ادارات دولتی باعث اعتراضات گسترده مردم در فضای مجازی شد.

در همین حال، مردم از باز گذاشتن دست افراطیون و تندروها برای حذف نشانه ها و آثار فرهنگی و بومی مردم بلوچ ناراضی هستند و سهل انگاری و عدم توجه مسئولین را در این موضوع غیر قابل توجیه می دانند و این نوع برخوردها را به ضرر وحدت و زندگی مسالمت آمیز در آینده می دانند.

با تاکید بر این مطلب که حق حفظ هویت به  کامل ترين شکل در اعلاميه مجمع عمومي سازمان ملل در زمينه حقوق افراد متعلق به اقليت هاي قومي،ملي،مذهبي و زباني در سال 1992 آمده است و ماده 2 اين اعلاميه می گويد:”افراد متعلق به اقليت های ملي، مذهبي، قومي حق بهره مندی از فرهنگ خود، اقرار و اعمال مذهبي خود و استفاده از زبان خود را به طور خصوصي وعمومي ، آزادانه وبدون مداخله و بدون هر شکل از تبعيض را دارا می باشد” که بی توجهی به این مساله می تواند به طور آشکار ناقض حقوق قوم بلوچ در حفظ آثار و اسامی فرهنگی و تاریخی خود باشد.

 

 

بازداشت یک روحانی اهل سنت در زابل

0

مولوی امین الله دهمرده فرزند مولوی شمس الدین، فعال مذهبی و مسئول مکتب علوم دینی روستای دهمرده (خلیفه گلاب) زابل ، روز پنجشنبه 14 آبان توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد.

به گزارش کمپین فعالین بلوچ مامورین پس از بازداشت نامبرده، به تفتیش و بازرسی منزل وی اقدام نموده و برخی از وسایل شخصی وی را نیز با خود برده اند.

بنابر شهادت نزدیکان وی نامبرده فرد فعالی بوده و ”منحصرا فعالیت هایش آموزشی” بوده است و از علت بازداشت اطلاعی در دست نیست.

بنابر گزارش این افراد مولوی امین الله پس از بازداشت به زاهدان و از آنجا به دادگاه ویژه روحانیت مشهد منتقل شده است.

لازم به ذکر است که برادر وی عبدالله دهمرده پیشتر در تاریخ 13 خرداد 1393 در بیمارستان باهنر کرمان به طرز مشکوکی از دنیا رفت. عبدالله دهمرده که به مدت 5 سال به اتهام حمل مواد مخدر در زندان کرمان نگه داری می شد در حالی که سر وی از دو طرف تا بنا گوش و از فرق سر تا پیشانی شکافته شده بود جسدش به خانواده تحویل داده شد.

خانواده عبدالله 6 روز پس از انجام عمل جراحی سر، از طریق همبندیان وی در زندان مطلع وضعیت وی شده و در بیمارستان با جسد بی جان وی رو به رو می شوند.

خانواده پس از مرگ مشکوک عبدالله تهدید می شوند که موضوع را پیگیری نکنند.

سپاه پاسداران از سیستان و بلوچستان چه می خواهد؟

0

چند بافتی بودن جغرافیای فرهنگی،زبانی و معیشتی در بلوچستان،عامل ایجاد یک ساختار پیچیده و کور بوده که عملا به محل ناکار آمدی برای اجرای سیاست های آکادمیک بوده است.

همانطور که ایجاد یک هیکله اقتصادی دقیق در جایی که دستگاه پولشویی باشد بی فایده است و یا جنگ های کلاسیک(ناپلئونی) زمانی که حریف چریکی میجنگد، بی فایده است، اجراء بخشیدن متود های رسمی دستگاه امنیتی در میدان درگیری پیچیده و نامنظم، بی فایده است.

منظور؛ اجرا کردن بخش های مرتبط با امنیت ملیِ قانون اساسی در سیستان و بلوچستان است.

اما قبل از مطرح کردن موضوع اصلی این مقدمه لازم است که:

در یک نگاه کلی،جمهوری اسلامی ایران با انقلاب کسانی به کار آمد که تجربه حکومت داری نداشتند و قانون اساسی را از قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه رونوشت کردند.(1)

دو سال طاقت فرسا بر جمهوری اسلامی گذشته بود که وارد جنگ نابرابری با عراق شدند. جنگی که در آن دکتر چمران به مراتب از سپهبد علی صیاد شیرازی موفق تر بود! چون عمده ی انقلابیون که با بی نظمی و انقلاب سر کار آمده بودند، با بی نظمی بهتر میتوانستند جنگ کنند. اینجاست که سپاه پاسداران(یک نهاد تازه تشکیل شده و نا منظم) در زمان جنگ با تمام قوا در تلاش برای حذف نقش ارتش و به حاشیه بردن آن بود. تا جایی که هم اکنون نیز فرماندهان ارتش بعد از گذشت 26 سال از جنگ، به انتقاد از سپاه در جهت کم رنگ کردن اقدامات ارتش می پردازند.(2)

سپاه پاسداران از ابتدای حضور خود سعی در مقابله با نهاد های رسمی و کلاسیک دوَلی(چه داخلی و خارجی) بود و ارتش جمهوری اسلامی ایران اولین قربانیِ سپاه پاسداران بود.

اگرچه نظر بنده این است که فلسفه ی حضور سپاه پاسداران در جنگ آن بود که پیروزی در برابر عراق به نام نیروهای صد در صد انقلابی ثبت شود. ارتش از آنجایی که تماما تشکیل شده از تیمسارها و سرهنگ های زمان شاه بود در صورت گرفتن مدال پیروزی در جنگ، میتوانست علاوه بر تبلیغات منفی برای انقلابیان، جایگاه آنان را به خطر اندازد

از همین روی سپاه همچون یک دستگاه امنیتی هم مراقب حرکت های ارتش در طول جنگ و هم به دلیل داشتن دستگاه تبلیغاتی سر و صدای بیشتری میکرد.

بعد از پایان یافتن جنگ، از نظر استراتژیک هیچ نیازی به سپاه نبود و این عدم نیاز جایی خودش را نشان داد که در قانون اساسی هیچ وظیفه ی مستقلی برای سپاه پاسداران ذکر نشد و فقط در جهت مشروعیت بخشیدن بدان، یک بند از قانون اساسی را تصاحب کرده که آن هم رونوشتی از وظیفه ی ارتش است.

اصل ۱۵۰قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

“سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نخستین روزهای پیروزی این انقلاب تشکیل شد، برای ادامه نقش خود در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن پابرجا می‌ماند. حدود وظایف و قلمرو مسوولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسوولیت نیروهای مسلح دیگر با تأکید بر همکاری و هماهنگی برادرانه میان آنها به وسیله قانون تعیین می‌شود.”

 

“این اصل در موازات با اصل 143 قانون اساسی است که می گوید:

ارتش جمهوری اسلامی ایران پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی و نظام جمهوری اسلامی کشور را بر عهده دارد.”

به جز تفاوت لفظی و نگارشی،در ترازوی فهم، وظیفه سپاه همان وظیفه ارتش نام برده شده است اما با ابهام بیشتر و شاید این همان مغالطه ابهام گویی می باشد.(3)

بدین معنا که نویسنده یا گوینده با قرار دادن واژگان کلی در متن گزاره، هم زمان هم امکان برداشت تفسیر های متفاوت را از متن قرار میدهد و هم امکان رد آن تفاسیر وجود نداشته باشد.(4)

به همین علت در طول این چند سال بارها مقامات مختلف جمهوری اسلامی نسبت به تفسیر های متفاوت و برداشت هایی که از قانون اساسی میشد دچار دردسر شدند.

حجت الاسلام و المسلمین محمد جعفری منتظری رئیس دیوان عدالت اداری، آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی رئیس هیت عالی حل اختلاف قوا و نمایندگان مجلس بارها دلیل اختلافات مابین خود را به این جمله رسانده اند:

“تفسیرهای متفاوت از قانون اساسی”

در چنین شرایطی هنگامی که مشروعیت سپاه در روشنایی قانون اساسی واضح ولی وظیفه ان در سایه قانون اساسی مبهم است، سپاه توانسته است دایره محدودیت های خود را بسیار تنگ کند.

 

سپاه پاسداران در سیستان و بلوچستان به دنبال چیست؟

مناطق مختلف ایران از حیث رفتارهای امنیتی چندین هویت برای خود تعریف کرده است:

-سرزمین هایی که تحت استعمار و یا نفوذ انگلیس بوده است همچون جنوب ایران و سیستان و بلوچستان

-سرزمین هایی که تحت استعمار و یا نفوذ شوروی سابق بوده است مانند شمال و غرب ایران.

 

به نظر می آید تا چند سال پیش نوعی همکاری بین وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران در نظارت بر این مناطق بوده است. به گونه ای که وزارت اطلاعات ایران نظارت مناطق جنوبی و جنوب شرقی ایران و سپاه پاسداران وظیفه نظارت بر مناطق غربی و شمالی ایران را برعهده داشته است.

 

اما چرا انگلیس و شوروی به عنوان معرفان هویت امنیتی در کشور یاد شدند؟

شوروی به دلیل سیاست های بلند مدت خویش و خاصتا وجود تفکر فلسفی پشت سیاست های آن (تفکرات کمونیسم-سوسیالیسم) ده ها سال است که در مناطق شمالی و غربی حضور خود را معنا بخشیده است. برای مقابله با چنین تفکر ریشه داری، وجود یک نهاد ثابت و دایمی که بتواند بر ان تمرکز کند، طلبیده می شود.

اما وزارت اطلاعات از آنجا که هر 4 سال شالوده آن ممکن است تغییر کند، مناسب چنین جنگ فکری نیست و بلکه این سپاه است که با حفظ سیاست های خود در طول زمان و مستقیم الامر بودن آن از جانب رهبر، برای مقابله با این افکار انتخاب شده است.

 

این ها همگی تا قبل از سال 1387 بود. به رغم حضور دفتری سپاه پاسداران در تمامی استان های کشور اما کلید فعالیت های سپاه به صورت عملیاتی از سال 1387 شروع  گردید جایی که در ادبیات امنیتی ایران با واژه ی “31 سپاه استانی”آشنا شدیم.

یک سال بعد اتفاقی عجیب رخ داد.

نیروی انتظامی استان سیستان و بلوچستان زیر نظر سپاه پاسداران قرار گرفت. پدیده ای که قبل از آن به قدری غیر قابل پیش بینی بود که هیچ قانون نوشته شده ای مباح بودن آن را تدوین نکرده بود.

در متن قانون اساسی داریم:

“حدود وظایف و قلمرو مسوولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسوولیت نیروهای مسلح دیگر با تأکید بر همکاری و هماهنگی برادرانه میان آنها به وسیله قانون تعیین می‌شود”

ماده پنجم از فصل دوم اساس نامه سپاه پاسداران نیز می گوید:

‌” همکاری با نیروهای انتظامی در مواقع لزوم، در جهت برقراری نظم و امنیت و حاکمیت قانون در کشور”

چه در قانون اساسی و چه در اساسنامه سپاه، تعامل با نیروهای مسلح و به خصوص نیروی انتظامی با کلمه “همکاری”تعریف شده است.

اما در عمل سید باقر حسینی نماینده زابل در مجلس شورای اسلامی از زیر نظر رفتن نیروی انتظامی تحت امر سپاه پاسداران می گوید:

“مسئولیت ایجاد امنیت در جنوب شرق با سپاه است و نیروی انتظامی نیز تحت نظر سپاه عمل می کند”

به این پدیده عملا همکاری گفته نمیشود مگر اینکه تفسیر به رای، جان قانون اساسی را بگیرد و کلمه همکاری تحریف شود.

 

-چه چیزی باعث میشود تا نیروی انتظامی زیر نظر سپاه پاسداران برود؟

در قانون به همکاری بین قوات مسلحه اشاره شده است اما زیر نظر رفتن نهادی تحت نهاد دیگر در شرایط بسیار خاصی صورت میگیرد.

ماده پنجم از قوانین نیروی انتظامی(مصوبه 1369) تصریح میکند:

“حراست از اماکن‌، تاسیسات‌، تجهیزات و تسهیلات طبقه‌بندی شده غیر نظامی و حفظ حریم آنها به استثنای موارد حساس و حیاتی به تشخیص شورای عالی امنیت ملی‌، که به عهده سپاه پاسداران ‌انقلاب اسلامی خواهد بود”

سپاه پاسداران بعد از بازی های تبلیغاتی که در برابر ارتش در زمان جنگ کرد،این دومین بار است که خارج از محدوده قانون عمل میکند به دو دلیل:

1. قانون به سپاه پاسداران اجازه عملیات های اطلاعاتی را نداده است اما یکی از بزرگترین مراکز اطلاعاتی سپاه، در سیستان و بلوچستان است.

2. در قانون فقط سخن از حراست از اماکن، تاسیسات، تجهیزات و تسهیلات طبقه بندی شده است. و نه حراست از یک استان کامل یا 300 کیلومتر مرز کشوری.

تنها مرز کشوری که تحت حفاظت کامل سپاه پاسداران است و نیروی انتظامی کاملا زیر نظر آن است، مرز استان سیستان و بلوچستان(سراوان) است.

این مرزها به قرینه ی ماده ی فوق، می بایست آنچنان از لحاظ امنیتی، حساس و حیاتی باشند که سپاه گرداننده ی امنیت آن ها شود. از سوی دیگر سرلشکر محمد علی جعفری از زمان انتخاب در منصب جدیدش به عنوان فرمانده کل سپاه پاسداران تنها بازدیدش از مرزهای زمینی کشور، سراوان بوده است و این بر اهمیت ماجرا اضافه میکند.

سپاه فعالیت های دیگری هم دارد. رگ اقتصادی کشور در دستان سپاه است اما با وجود حضور نظامی سنگین سپاه در سیستان و بلوچستان خبری از فعالیت های اقتصادی سپاه در استان نیست و این سوال مطرح می شود:

آیا فعالیت های سپاه متوجه منفعت مردم است یا فقط کنترل آنان؟

 

سپاه به جای مهمترین فعالیت درون کشوری خود (گرفتن نبض اقتصادی کشور) در استان سیستان و بلوچستان، گویا در جهت مخالف، از فقر مردم بهره برداری میکند.

“روز چهارشنبه، ۲۹مهرماه، یک گروه ۲۵نفری متشکل از جوانان منطقه فنوج و نیکشهر به وسیله ۴دستگاه خودرو نظامی جهت اعزام به سوریه به تهران منتقل شده‌اند”(5) و این اول داستان است.

سو استفاده از فقر مردم که شاخصه ثابت استان سیستان و بلوچستان در طول 37 سال عمر جمهوری اسلامی است(6) و اعزام جوانان فقیر و بیکار آن هنگامی که افرادی ذاتا غیر نظامی هستند و هیچ گونه قرار داد نظامی و امنیتی با هیچ یک از ارگان های رسمی کشور ندارند و فقط همچون سرباز های قرار دادی(7) مدتی را در تهران اموزش دیده و در سوریه در ازای مبلغ خاصی می جنگند، بیانگر صفحه جدیدی از تاریخ این استان است.

آنجایی که نه تنها اقدامی اساسی برای رفع محرومیت در این استان نمی شود بلکه حتی جوانان بیکار آن، کارمند و یا نیروهای رسمی ارگان های نظامی کشور محسوب نمی شوند و فقط از انان به صورت پیمانکاری استفاده میشود.

در اصطلاحات جنگی به این سربازان، مزدور می گویند. کسانی که خارج از انگیزه های ملی یا میهنی برای دریافت مبلغی به صورت پیمانکاری ابزار نهاد های نظامی دیگر میشوند.(8)

و البته این اقدام سپاه تله ی فقر است.(9)

در علم اقتصاد، تله فقر به هر عملی می گویند که در ظاهر فقر را می کاهد اما در واقع بدان می افزاید.

فرستادن نیروهای غیر نظامی به جهنم سوریه جایی که حتی فرماندهان سپاه از آن جان سالم به در نمی برند،عملا هر جوان بلوچ را به کشتن میدهد. و این کشتن محدد به نابود شدن فیزیکی جسم آنان نیست. بلکه نابود شدن نیروی کار، بی سرپرست شدن خانواده ی آن ها و در نتیجه توسعه ی فقر محیطی است.

…….

انعام دهواری

15-آبان-94

پی نوشت:

1.http://english.irib.ir/analysis/articles2/item/169658-islamic-republic-of-iran,-an-islamic-popular-system-13

2.http://goo.gl/bLuW70

3.Amphiboly

4.Argumentum ad lapidem

5.http://goo.gl/ZyOppd

6.http://icana.ir/Fa/News/280187

7.Mercenary

8.Protocol Additional to the Geneva Conventions of 12 August 1949, and relating to the Protection of Victims of International Armed Conflicts (Protocol 1) Article 47

 

9.Poverty Trap

گفتگو با محمد عمر ملازهی در مورد اعدام “انتقام جویانه” ایوب بهرامزهی

0

 کمپین فعالین بلوچ- گفتگو و جزئیاتی از پرونده ایوب بهرامزهی که در تاریخ 4 آبان 92 به طور ناگهانی علی رغم داشتن حکم زندان اعدام شد.

در تاریخ 4 آبان ماه 1392 ساعاتی پس از حمله گروه جیش العدل به پاسگاه مرزی در سراوان و کشته شدن 14 مامور مرزبانی ناگهان در یک اعدام دست جمعی 16 جوان بلوچ در زندان های مختلف ایران اعدام شدند.

این خبر را محمد مرزیه دادستان زاهدان ساعاتی بعد از اجرای احکام اعدام در مصاحبه با رسانه های داخلی بیان کرد.

محمد مرزیه گفت: “این افراد صبح امروز شنبه (4 آبان ماه) در پاسخ به اقدام تروریستی شب گذشته سراوان و شهادت مرزبانان، اعدام شدند. و پیش از این در خصوص پاسخ قاطع به حرکات تروریستی سطح استان اخطار داده بودیم”

محمد مرزیه در حالی از اعدام “انتقام جویانه” که به گفته وی در “پاسخ” به حمله جیش العدل صورت گرفته اطلاع داد که هنوز هیچ کس از افراد خانواده اعدام شدگان اطلاعی از این اعدام نداشتند، و بعدها مشخص شد که 8 نفر از این افراد به جرم مواد مخدر و 8 نفر دیگر به جرم سیاسی در زندان بودند و پرونده تعدادی از آنها هنوز در پروسه قضایی قرار داشت و عده ای حکم غیر اعدام دریافت کرده بودند اما به طور ناگهان اعدام شدند.

از میان آنها دستکم رسانه ای شد که حبیب الله ریگی شورکی مطابق با دادنامه به شماره ۸۹۰۹۹۷۵۴۱۶۱۰۰۸۲۹ محکوم به یازده سال حبس بود و سلمان میایی حکم قضایی برای وی صادر و محکوم به زندان و تبعید در زندان خرم آباد بود.

اسامی اعدام شدگان: ناظر ملازهی – مهرالله ریگی ماهرنیا – عبدالوهاب ریگی – حبیبالله ریگینژاد شورکی -سعید نارویی – حامد وکالت – سلمیان میائی – ایوب بهرام زهی -اعظم گرگیج فرزند – داود میربلوچ زهی – حسن رضایی- حبیب توتازهی – ناصر شه بخش – احمد دهمرده – حسین براهویی و نجیب الله بهادری .

اجساد هیچ یک از اعدام شدگان به خانوادهایشان سپرده نشد.

اکنون در تاریخ 4 آبان 94 به بهانه گذشت دو سال از اعدام این 16 جوانی که بدون دادرسی قضایی عادلانه و به شهادت خود مسئولان کشور به طور “انتقام جویانه” به دار آویخته شدند گفتگویی داشته ایم با محمد عمر ملازهی از بستگان ایوب بهرامزهی.

سـ لطفا خودتان را معرفی کنید؟ و چه نسبتی با ایوب بهرامزهی دارید؟

ـ بنده محمد عمر ملازهی هستم و شهید ایوب بهرامزهی پسر عمه و برادر خانم من هست.

سـ زمان و نحوه بازداشت ایوب بهرامزهی را بیان کنید؟

ایوب بهرامزهی دو بار بازداشت می شوند ابتدا در خرداد 87 که روز قبل از بازداشت ایوب نیروهای اطلاعات به روستای نصیرآباد هجوم می آورند و بدون اینکه برگه قضایی داشته باشند می خواهند وارد خانه ها بشوند که با مقاومت مردم و اعتراض جوانان مواجه می شوند که در نتیجه آن ماموران با تیر اندازی مستقیم به مردم چهار نفر از جوانان بنام های خلیل الرحمن بهرامزهی، عبدالحلیم وطن خواه، عبدالباسط و مجیب رادمهر را مجروح می کنند که اهالی نصیرآباد از این تیراندازی و زخمی شدن جوانان به خشم می آیند و با سنگ در مقابله نیروها می ایستند و نیروها هم اتومبیل ها، بی سیم و… را رها کرده و از صحنه فرار می کنند، و روز بعد از آن با بیش از 50 خودرو نیرو وارد نصیراباد می شوند و هر جنبنده ای را می بینند با خود می برند که یکی از کسایی که بازداشت می کنند ایوب بهرامزهی که نزدیک به یک سال در وزارت اطلاعات زاهدان و در تک سلول نگهداری می شود و بعد به زندان مرکزی زاهدان انتقلال داده می شود و بالاخره با قید وثیقه آزاد می شود دادگاه زاهدان هر دو ماه بهش وقت می دهد که باید بیاید زاهدان تا اینکه تقریبا یک هفته بعد اخرین مراجعه وی به دادگاه زاهدان در 30فروردین 89 چند خودرو اطلاعات به نصیرآباد می آیند و با ضرب و شتم شهید ایوب بهرامزهی را بازداشت می کنند و درا شهدوست زهی خواهر زاده امام جمعه نصیر آباد را جلوی خانه اش گلوله باران می کنند و جسد نیمه جان وی را داخل صندوق اتومبیل می اندازند و با خود می برند.

سـ به چه اتهامی ایوب بهرامزهی را بازداشت کردند؟

ـ به اتهام مقاومت در مقابل به گفته آنها ماموران انتظامی و تحریک مردم بر علیه ماموران اطلاعات و بعد که در بازداشت اطلاعات بود اتهامات زیادی اضافه کردند همکاری با گروهک، ملاقات اشرار در خاک پاکستان و… در حالی همه اهل نصیرآباد و منطقه می دانند که ایوب بهرامزهی اصلا به پاکستان قدم نگذاشته و هیچ رابطه ای با گروه نداشته هست، اما جوانی ملی و مذهبی و فعال بوده است.

سـ روند قضایی پرونده آنها چگونه بود؟ آیا به وکیل و … دسترسی داشتند؟

متاسفانه تا مدت ها بعد از دستگیری اصلا اجازه ملاقات ندادند و ایشان نه ماه در تک سلول بودن و با سخت ترین شکنجه ها. در ملاقاتی که من در زندان زاهدان باهاش داشتم خودش گفت که خود ماموران و کسایی که از ما بازجویی می کنند یقین دارند که ما بیگناه هستیم ولی فقط برای فشار آوردن به اهل سنت و بلوچ ما را نگهداشتند، تا اینکه بعد از اعتراض زندانیان زاهدان به رفتار بد مسئولان زندان ایوب بهرامزهی را به زندان همدان تبعید می کنند، در این مدت اصلا اجازه گرفتن وکیل تعیینی نداشته است وکیل تسخیری که مال وزارت هست داشته وقتی که ایوب بهرامزهی اتهامات وارده را رد کرده وکیل بجای اینکه از موکل خود دفاع کند به ایوب گفته شما این اتهامات را قبول کنید برای شما بهتر است! شهید ایوب به وکیل گفته تو برای دفاع از من آمده ای یا می خواهی بیشتر من را متهم کنی؟ که وکیل بعد از گفته ایوب بهرامزهی ساکت می شود.

سـ به چه نحوی از اعدام آنها مطلع شدید؟

ـ ما از رسانه ها شنیدیم که دادستان زاهدان 16 جوان بلوچ را انتقام جویانه اعدام کرده است دنبال اسم های اعلان شده گشتیم که اسمی بنام “احمد بهرامزهی” در میان اعدام شده ها بود اما از فامیل های خود اسمی بنام احمد بهرامزهی در زندان نداشتیم و شک کردیم شاید ایوب باشد و قصدا نظام برای اذیت کردن خانواده اسم واقعی او را نداده و به اسم احمد داده است از طرفی دیدیم چند روز هست هیچ تماس از زندان نمی گیرد،  من به همراه برادر شهید برای تحقیق این مسئله به زاهدان رفتیم، وقت گرفتیم تا با دادستان ملاقات کنیم که به ما وقت ندادند بالاخره با معاون دادستان ملاقات کردیم باهاش حرف زدیم و در مورد زندانی خود و اینکه آیا از اعدام شده ها هست یا نه سوال کردیم، معاون دادستان ما را طبقه بالای بالای ساختمان پیش فردی بنام قاضی خاتمی ارجاع داد رفتیم پیش خاتمی او هم گفت من در مرخصی بودم نمی دانم و او را به فردی بنام آقای مودی، پاس داد، ما رفتیم پیش آقای مودی، مودی اهل سیستان و فردی در نهایت بد اخلاق بود با تندی به من گفت تو چکاره بهرامزهی هستی که در مورد او سوال می کنی گفتم: ایوب پسر خاله من هست گفت تو حرف نزن این برادرش هست فقط این حرف بزند؟! و گفت صبر کنید پرونده را نگاه کنم ما منتظر شدیم  پرونده را نگاه کرد بعد از تقریبا نیم ساعت به ما گفت به همدان زنگ بزنید اینجا کسی به شما جواب نمیدهد زندانی شما در همدان زندانی هست، ما گفتیم ما همدان زنگ زدیم به ما جواب ندادند و گفتند ما فقط به تماس های که از طرف دادستان و قوه قضایی زاهدان باشد جواب می دهیم و به افراد عادی جواب نمی دهیم گفت همینه که گفتم اینجا جواب نمیگیرید در حالی که خود مودی به پرونده را نگاه کرده بود  و می دانست که اعدام شده است. باز پیش آقای خاتمی رفتیم و بهش گفتیم این آقای مودی با این اخلاق با ارباب رجوع طوری برخورد می کند که گویا ما  باهاش پدر کشتگی داریم خاتمی هم گفت که کاری از دست من برنمی اید، ما مجددا پیش معاون دادستان رفتیم و گفتیم که این چه برخوردی است؟ کسی جوابگو نیست ما در مورد یک زندانی سوال می کنیم آیا اعدام شده یا نه؟ این همه پاس کاری و اذیت کردن نمی خواهد، گفت منتظر باشید من خودم زنگ می زنم خودش زنگ زد و به احتمال زیاد با مودی صحبت کرد مودی که قبلا پرونده را نگاه کرده بود گفت که اعدام شده است.

خلاصه بعد از دو ساعت پاس کاری و اذیت کردن معاون دادستان به ما گفت که ایوب جزو این 16 نفر اعدام شده بوده است.

سـ این اعدام چه تاثیری بر خانواده شما گذاشت؟

ـ مسلما اعدام و از دست دادن یک عضو بر خانواده تاثیر می گذارد، و ایوب هم جوانی بود که دیپلم ادبیات گرفته بود و سربازی را تمام کرده و در زندان موفق شده بود که قران را حفظ کند، پدر، مادر و خانواده وی برای ازدواج او برنامه ریزی می کردند، اما اگر چه سخت هست ولی همیشه و در طول تاریخ بوده و هست افراد بیگناه توسط یزیدیان زمان شهید می شوند و این باعث می شود که ما بیشتر به حقوق خودمان و ظلم ظالمان پی ببریم بد نیست من جمله مادرش را برای شما نقل کنم زمانی که خبر شهادت ایوب بهش رسید در حالی که یک سال نیم قبل هم پسر دیگرش عبدالمنعم با تیراندازی مستقیم نیروها کشته بود گفت: من راضی ام به رضای الله اگر ایوب من امروز شهید شد هزاران جوان در طول تاریخ توسط ظالمان شهید شده و شهید می شود.

سـ بعد از گذشت دو سال آیا افراد دیگری از بستگان شما هم با مواردی مشابه مواجه شدند؟

ـ بله متاسفانه 10 ماه پیش 33 جوان نصیرآباد با یورش ماموران بازداشت شدند و الان ده نفر از آنها که همه از فامیل ها و دوستان وی هستند در بلاتکلیفی بسر می برند.

سـ چه پیامی به مردم و علما و نهادهای حقوقی دارید؟

پیام من به علما و مردم این است که نباید در مقابل ظلم سکوت کنیم به هر نحوی که می توانیم حتی با ارسال مثلا این مصاحبه، گرفتن عکسی از این اعدامی ها نه تنها اینها بلکه هر آنکسی که بر او ظلم شده و پخش کردن آن بر فضای مجازی خلاصه به هر نحوی اعتراض خود را برسانیم و و یاد اینها را گرامی بداریم. و پیام من به نهاد های حقوقی این است که بلوچستان را فراموش نکنند ظلمی که در بلوچستان بر این قوم مظلوم می شود در ایران بر هیچ قومی نمی شود اما متاسفانه برخی نهاد های حقوقی کم لطفی می کنند و به بلوچستان به آن اندازه که به بقیه ی مناطق توجه می شود توجه نمی شود.

شش ماه اسارت ملوانان بلوچ توسط دزدان دریایی چگونه گذشت؟

0

 دزدان دریایی، تردد عادی لنج ها و کشتی ها را در مسیرهای بین المللی مختل کرده اند، تعداد زیادی از دریانوردان و صیادان را اسیر می نمایند و کشتی هایی را که نیز در فاصله فراتر از هزار مایلی سواحل سومالی حرکت می کنند، می ربایند و به شیوه های مختلف ازآنها اخاذی میکنند.

به گزارش طلوع کنارک، ۱۷ ملوان لنج صیادی کنارکی که شش ماه قبل توسط دزدان دریایی  ربوده شده بودند، هفته گذشته با غافلگیری گروگانگیران سومالی موفق شدند از چنگال آنها فرار کنند.

“پیربخش شاه مرادی” پدر خانم “یونس پاره جو” ناخدای لنج صیادی مذکور و کسی که هفت نفر از این ملوانان از نزدیکترین اعضای خانواده او از جمله ،پسر ،برادر ،خواهرزاده ،پسر عمو و دو پسرخاله اش می باشند، ساعاتی قبل از ورود ملوانان کنارکی رها شده از چنگال دزدان دریایی به اسکله بندر کنارک، در گفتگو با خبرنگار طلوع کنارک، با اشاره به جزئیات دستگیری تا آزادی ملوانان کنارکی اظهار داشت: اول اسفندماه سال ۹۳ لنج کنارکی به مالکیت آقای “بادپوره”،با ۱۶ ملوان برای صیادی به آبهای سومالی حرکت کردند.

وی با اشاره به اینکه یک لنج یادی دیگر به مالکیت “ابراهیم فروزانمهر” و ناخدایی “شریف فروزانمهر” نیز همزمان در آبهای سومالی با آنها به صیادی می پرداختند، افزود: متاسفانه پس از ۱۲ روز هر دو لنج صیادی که از شهرستان کنارک می باشند،توسط دزدان دریایی سومالی اسیر میشوند.

شاه مرادی گفت: ناخدا یونس با گوشی که همراه خود داشته به صورت پنهانی با ما تماس گرفت و از اسارت خود و جاشوها (ملوانان)،توسط دزدان دریایی خبر داد.

درخواست یک میلیون دلار توسط دزدان دریایی

وی ادامه داد: ناخدا “یونس پاره جو” به من گفت، “ما کاری از دستمان بر نمیاید، زیرا در انبار تور های لنج زندانی هستیم و اگر شما میتوانید برایمان کمک بفرستید؛ ما در بندر (اوبی یو) لنگر انداخته ایم و تا کنون دو نفر از ملوانان لنج ما و دو نفر از لنج ناخدا شریف فروزانمهر را برای شکنجه به محل دیگری برده اند”.

وی بیان کرد: این ملوانان را جهت اخاذی شکنجه کرده اند و به آن ها گفته بودند که با اربابان خود در ایران تماس بگیرند و پیشنهاد تحویل دو لنج و ملوانانش در قبال پرداخت یک میلیون دلار را مطرح نمایند، در غیر این صورت همه شما را خواهیم کشت.

وی گفت: پس از مطرح شدن این موضوع ،صاحبان لنج صیادی که توان پرداخت این مبلغ هنگفت را نداشتند، برداشتن لنج و آزادی ملوانان را به رابط دزدان دریایی،به صورت تلفنی پیشنهاد دادند.

پیربخش شاه مرادی با بیان اینکه دزدان دریایی با این پیشنهاد موافقت نکردند، گفت: آنها تنها به دنبال پول بودند و به همین جهت این پشنهاد را رد کردند و تهدید به کشتن تمامی ملوانان در صورت عدم پرداخت پول نمودند.

شکنجه های بی رحمانه و یک وعده غذا سهم روزانه ملوانان گرفتار

وی ادامه داد: بار دیگر نیز با ما تماس گرفتند و این بار پیشنهاد ۲۵۰ هزار دلار برای هر لنج را دادند که باز هم صاحبان لنج پیشنهادشان را نپذیرفتند و متاسفانه ملوانان مورد شکنجه قرار گرفتند.

فعال صید و صیادی بیان کرد: حدود ۶ ماه به همین منوال گذشت و چون ملوانان دیگر جیره غذایشان به اتمام رسیده بود مجبور شده بودند با قلاب ماهی گرفته و با همان آب دریا بجوشانند و تنها یک وعده غذا در روز داشتند که به صورت روزه هرشب افطار میکردند.

پیربخش شاه مرادی بابیان اینکه برای آزادی ملوانان از فرمانداری تا استانداری و وزارت کشور پیگیری کرده ایم،گفت: متاسفانه در این مدت شش ماه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم.

 دختر کوچک در فراغ پدر از ناحیه هر دو پا دچار مشکل شده و اکنون دیگر به سختی میتواند حتی یک قدم بردارد.

وی خاطر نشان کرد: یونس پاره جو با داشتن دو فرزند یکی پسر ۸ ساله و دیگری دختری ۴ ساله که ناخدا برای پول در آوردن جهت درمان فرزند کوچکش خطر را به جان میخرد و جهت صید به آب های سومال میرود که متاسفانه در این مدت ۶ ماه دختر کوچک در فراغ پدر از ناحیه هر دو پا دچار مشکل شده و اکنون دیگر به سختی میتواند حتی یک قدم بردارد.

وی با بیان این که پس از گذشت ۶ ماه ناخدا دوباره به صورت پنهانی با من تماس گرفت،ادامه داد: داماد،پسر،برادرم و بقیه از من درمورد اینکه ایا موفق شده ایم برایشان کاری انجام دهیم،سوال کردند و من نیز چون جوابی نداشتم،از آنها خواستم تا هر طور شده خودشان برای فرار تلاش کنند.

نگرانی های دائم و لحظات سخت برای خانواده های ملوانان کنارکی

وی ادامه داد: ناخدا یونس برای اویلین بار بعد از فرار ۵ شنبه ی هفته ی گذشته ساعت حدودا ۱۲ بود که بامن تماس گرفت و گفت: که ما فرار کردیم و اگر امکان داره ناو کمکی برای ما بفرستید زیرا ما هیچ غذایی نداریم و راهمان تا محلی امن بسیار دور است و دو قایق موتوری به همراه لنج ناخدا شریف که در دستان افراد سومالی است،نیز در تعقیب ما هستند.

شاه مرادی گفت: پس از چند ساعت دوباره من با ناخدا تماس گرفتم و از وضعیت جویا شدم و او گفت: لنج صیادی که درحال تقیب ما بوده خوشبختانه از حرکت ایستاده و ممکن است خراب شده باشد ولی قایق ها همچنان به دنبال ما هستند.

وی با بیان اینکه در آن زمان لحظات برای ما و خانواده های دیگر ملوانان به سختی سپری میشد و دائم نگرانشان بودیم و برایشان دعا میکردیم، افزود: در تماس بعدی از طرف ناخدا عنوان شد که خوشبختانه قایق های دزدان دریایی به دلیل مواج بودن دریا و طوفانی بودن هوا همچنین موتور های کم قدرتشان از تقیب لنج باز مانده اند.

تهدید خدمه لنج کنارکی به منفجر کردن توسط ناو ایتالیایی

این فعال صید و صیادی ادامه داد: با این که لنج کنارکی توانسته بود از چنگال دزدان دریایی رهایی یابد اما به دلیل نداشتن آذوقه غذایی سخت در مضیقه بودند و از این جهت طی تماسی که با ناو های آب های بین المللی داشتیم، یک ناو ایتالیایی در آن محدوده به درخواست کمک پاسخ داد و با توجه به مختصات جغرافیایی که از لنج داده بودیم به کمک آن ها شتافت.

وی ادامه داد: پرسنل ناو ایتالیایی وقتی جهت دادن آب و غذای صیادان کنارکی به درون لنج میروند با صحنه ی اسیر شدن دزدان دریایی به دست ملوانان و بسته بودن دست و پای این دزدان مواجه میشوند و از ناخدا تحویل سومالیایی ها به ناو ایتالیایی را خواستار میشوند.

شاه مرادی با اشاره به اینکه هنوز ۲۰ نفر دیگر از ملوانان کنارکی لنج دیگر اسیر دزدان دریایی هستند،افزود: ناخدا و ملوانان لنج آزاد شده نیز به این منظور و با توجه به گرفتاری دوستانشان در چنگال سومالیایی ها از تحویل این دزدان به ناو ایتالیایی خوداری کرده اند.

وی با بیان اینکه ناو ایتالیایی حتی با تهدید خدمه لنج کنارکی به منفجر کردن،از آنها دوباره درخواست تحویل دزدان دریایی را می نماید،تصریح کرد: صیادان کنارکی میدانستند اگر دزدان را تحویل دهندبخاطر فرارشان و کینه ای که افراد سومالی از آنها دارند،ممکن است جان دوستانشان در خطر بیافتد و از این جهت باز هم با وجود تهدیدات ناو ایتالیایی،درخواستشان را رد نموده و دزدان دریایی را تحویل نمیدهند.

پایان شش ماه انتظار ؛ ورود ملوانان در جمع پرشور استقبال کنندگان

بزرگ خانواده هشت نفر از ملوانان در پایان با اشاره به اینکه در مدت شش ماه اسارت و دوری نزدیکان و همشهریان صیاد گرفتار شده به دست دزدان دریایی برای او و خانواده شان به سختی گذشته است،خاطرنشان کرد: خیلی خوشحال هستیم و خدارا شکر و سپاس میگوییم که بعد از این مدت طولانی ، پر عذاب و استرس،سرانجام امروز این انتظار پایان یافته و به لطف خداوند، عزیزانمان را صحیح و سالم میبینیم.

پایان شش ماه انتظار ؛ ورود ملوانان در جمع پرشور استقبال کنندگان

لازم به ذکر است: ظهر امروز جمعه ملوانان کنارکی پس از شش ماه اسارت در چنگال دزدان دریایی سومالی، سرانجام در میان استقبال باشکوه و تعداد زیادی از مردم شهرستان و خانواده هایشان وارد اسکله صیادی بندر کنارک شدند.

شش ماه اسارت ملوانان ایرانی توسط دزدان دریایی چگونه گذشت؟/از شکنجه های بی رحمانه تا روزه های اجباری!شش ماه اسارت ملوانان ایرانی توسط دزدان دریایی چگونه گذشت؟/از شکنجه های بی رحمانه تا روزه های اجباری!

شش ماه اسارت ملوانان ایرانی توسط دزدان دریایی چگونه گذشت؟/از شکنجه های بی رحمانه تا روزه های اجباری!

شش ماه اسارت ملوانان ایرانی توسط دزدان دریایی چگونه گذشت؟/از شکنجه های بی رحمانه تا روزه های اجباری!

شش ماه اسارت ملوانان ایرانی توسط دزدان دریایی چگونه گذشت؟/از شکنجه های بی رحمانه تا روزه های اجباری!