اگر یک روز، اری! فقط یک روز جایی آن زندانی بودیم که پرونده سفید و برف گونه زندگیش را به تاریکی رنگ کشیده و سیاه و زغال نشان می دهند،
فقط یک شب ، اری! فقط یک شب تا به صبح از درون سلولی تنگ به جز فریاد سکوتی مرموز و پر رمز و راز چیزی دگر نمی شنیدید ،
فقط یک ساعت ، اری! فقط یک ساعت پنجه های زمخت مردی عبوس شلاق بر جانتان می کوبید و داد می زد،
فقط یک دقیقه ، اری فقط یک دقیقه پژواک واژه “اعدام” چون رعشه ای از ورایی برگه ای بر وجودتان می دمید و قلبتان می تکید،
فقط یک ثانیه ، اری فقط یک ثانیه خود را جای پدری ، همسری ، پسری ، دختری که عزیزش را کشان کشان به سوی مجهول آباد می کشانند می دیدیم ، می بودیم ، لمس می کردیم، شاید آن هنگام اگر می شنیدیم: (زندانی) … دیگر هرگز بی خیالشان نمی شدیم.
اری، فقط روزی ، شبی ، ساعتی ، دقیقه ای ، ثانیه ای…. فقط همین!
فردا پنجشنبه صبح حکم اعدام عده ای از زندانیان اهل سنت اجرا می شود….
حمیرا دختر مولوی نقشبندی با زندانیان اهل سنت هم نوا شده و امشب تا به صبح برای ازادی آنها و آزادی پدر و برادر و داماد و اقوامش دعا می کنید.
من و شما چه می کنیم؟!
چگونه اعتراض می کنیم؟!
آیا فریاد می زنیم؟!