انتقال یک زندانی سیاسی به زندان پس از ۳۵ روز بازجویی

0
596

یک زندانی سیاسی به نام بلال نارویی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی توسط وزارت اطلاعات دستگیر و در هفته جاری پس از تحمل ۳۵ روز سلول انفرادی در بازداشتگاه وزارت اطلاعات به زندان مرکزی زاهدان منتقل شد.

به گزارش کمپین فعالین بلوچ به نقل از هرانا، هفته جاری یک زندانی سیاسی به نام بلال نارویی از بازداشتگاه وزارت اطلاعات به زندان مرکزی زاهدان منتقل شد.

بلال نارویی، ۱۹ ساله، به ظن اقدام علیه امنیت ملی از طریق ارتباط اینترنتی با گروههای مخالف نظام توسط نیرو های وزارت اطلاعات دستگیر و بمدت ۳۵ روز در سلول های انفرادی بازداشتگاه این اداره مورد بازجویی قرار گرفت.گزارش شده، این زندانی در زمان بازجویی توسط پرسنل وزارت اطلاعات مورد ضرب و شتم و بدرفتاری قرار گرفته است.

پس از بازجویی ۳۵ روزه این زندانی به بند ۱ زندان مرکزی زاهدان منتقل شد.

1 COMMENT

  1. ضمن عرض سلام از شما تقاضامندیم که این نامه ما بلوچهای بدبخت را در این سایت خود پخش کنید. ما هیچ کس را نداریم که صدای ما را به مردم برساند. اینجانب ابوبکر هستم. این بسیجیهای نامرد معلم عزیز ما را با چک و لغد زده اند و دستگیر کرده اند. به چه جرمی؟
    به جرم اینکه به بلوچهای بدبخت چادرنشین کمک میکند؟
    ما بلوچ هستیم وهیچ موقع نمک نمیخوریم که نمکدان بشکنیم. ما تا آزادی معلم خودمان از پا نمینشینیم.

    این نامه از طرف همه گی ماست. اگر واقعا بلوچ هستی غیرت داشته باش و این نامه را هم چاپ کن. خانمی که ما را شناسنامه دار کرد. خانمی که ما را باسواد کرد. چرا معلم ما را دستگیر کردند؟ به چه جرمی؟

    بسم الله الرحمن الرحیم من یک جوان بلوچ هستم . من تا زمانی که حرف خودمان را به دنیا نرسانم خسته نمیشوم. فقط به خواطر یک خانم پیدا شد که به ما نگفت گدا و معتاد . یک خانم پیدا شد که برای ما مدرسه درست کردو به ما سواد و حقمان را یاد داد. اسم من ابوبکر است. من کارگر تعویض روغنی هستم. چرا هیچ کس حرف من را چاپ نمکند. چرا هیچ کس حرف من را به گوش مسئولین و مردم نمیرساند. خانم معلم ما را از جلو چشم ما چک و لغد زدند و با دستبند سوار ماشین کلانتری کردند. خانم زهره صیادی خاله زهره عزیز ما است. همان کسی که ما را به ساختمان مجلس برد که صدای ما را به دنیا رساند. خاله زهره امید ما بلوچها است. از ظهر که پیش من امده بود که با من حرف بزند چرا او را زدند و بردند؟ چرا هر حرف ناموسی که به دهان این نامردها امد به خاله زهره عزیز ما گفتند؟ فکر می کنند که ما میترسیم؟ خاله زهره همه چیز را به ما گفته است . ما حق و حقوق خودمان را فهمیدیم. اگر خاله زهره ما را بردند ما ساکت نمیشویم. باید خاله زهره و گوشی ها و اموال ما را به ما پس دهند. ما هیچ کار خلافی نکردیم . ما بلوچهایی هستیم که بالاخره میخواهیم حق خودمان را داشته باشیم. اگر معلم ما را به ما برنگردانند به ناموس قسم که فرمانداری قلعه حسن خان را اتش میزنیم. مگر ما چه گناهی کردیم. چرا خاله زهره را میزنند که خون از دماغش امد. به چه جرمی ؟ مگر به جز مهربانی و خوشحال کردن بلوچهایی که ما را همه بیرون میکردند کار دیگری کرده است. بلوچ نمک نمخورد که نمکدان بشکند. اگر خاله زهره ما را صحیح و سالم ازاد نکنند ما فرمانداری قلعه حسن خان را آتش میزنیم. والسلام از طرف جمعی از بلوچهای چادرنشین